فصل دوم : از پرواز انقلاب تا استقرار جمهوری اسلامی

هوشیاری امام طرح گروگانگیری کومله را خنثی ساخت

‏در اوج‌ درگیری‌ سپاه‌ پاسداران‌ با حزب‌ کومله، روزی‌ یکی‌ از دوستان دوران تحصیل‌ ‏‎ ‎‏در دانشگاه‌ آخن‌ که‌ جوانی‌ از خانواده‌ بزرگ‌ صدر قاضی‌ در مهاباد بود و رابطه‌ای‌ گرم‌ ‏‎ ‎‏و صمیمی‌ با من‌ داشت‌ و اجدادش‌ و عموهایش‌ در نظام گذشته‌ اعدام‌ شده‌ بودند، از ‏‎ ‎‏آلمان‌ به‌ من‌ تلفن‌ کرد و در نهایت‌ حسن‌ نیت‌ و به‌ خیال‌ خود به‌ منظور جلوگیری‌ از ‏‎ ‎‏وخامت‌ بیشتر و خونریزی‌ فراوان‌تر اظهار داشت؛ به‌ وی‌ گفته‌اند که‌ ریشه‌ مشکلات‌ و ‏‎ ‎‏علت‌ اساسی‌ بحران‌ و عدم‌ امکان‌ حل‌ مساله، وجود افرادی‌ است‌ که‌ پیام‌ امام‌ را به‌ طور ‏‎ ‎‏واضح‌ به‌ سران‌ کرد و نیز پیام‌ آنان‌ را به‌ امام، آنطور که‌ منظور آنهاست، نمی‌رسانند. به‌ ‏‎ ‎‏طوری‌ که‌ اگر رئیس‌ دولت‌ یا نماینده‌ امام‌ مشخصاً با سران‌ کرد و شخص‌ دکتر قاسملو ‏‎ ‎‏مذاکره‌ کنند و یا خصوصاً نمایندگان‌ ایشان‌ با نخست‌وزیر و آقای‌ هاشمی‌ رفسنجانی‌ به‌ ‏‎ ‎‏بحث‌ و تبادل‌نظر بپردازند، مقدار زیادی‌ از مشکلات‌ و سوءتفاهمات‌ کاسته‌ خواهد شد. ‏‎ ‎‏در حال‌ حاضر، شرایط‌ موجود و کشتارهای‌ اخیر طرفین، امکان‌ چنین‌ دیدار رسمی و ‏‎ ‎‏در چنین‌ پایه‌ای از مقامات‌ دو طرف‌ را میسر نمی‌سازد. به‌ ویژه آن که‌ اقدامات‌ نظامی و ‏‎ ‎‏دستگیری‌ کثیری‌ از شورشیان، آمادگی‌ آنان‌ را برای‌ حضور بر سر میز مذاکره با ‏‎ ‎‏مسوو‌لان‌ رده‌ اول‌ انقلاب‌ غیر ممکن‌ ساخته‌ است.‏

‏عبدالله ‌صدر قاضی ضمن‌ این‌ تلفن‌ از من‌ خواست، فردی‌ را که‌ از طرف‌ دکتر ‏‎ ‎‏قاسملو مامور ابلاغ‌ پیامی‌ برای‌ من‌ است‌ بپذیرم‌ و پس‌ از شنیدن‌ پیام‌ او هر طور که‌ ‏‎ ‎‏مصلحت دیدم‌ عمل‌ کنم. هم چنین اظهار داشت که هیچ شناختی از نامبرده ندارد و ‏‎ ‎‏هرگز رابطه خودم با خودش را ملا‌ک قضاوت قرار ندهم.‏

‏فرد مذکور روز بعد طی‌ تماسی‌ تلفنی‌ با من‌ قرار ملاقاتی‌ گذارد. او را در منزل‌ خود ‏‎ ‎‏در تهران‌ پذیرفتم.‏

‏ایشان‌ پیام‌ دکتر قاسملو را اینچنین‌ بیان‌ کرد:‏

‏«...همان‌طور که‌ می‌بینید، اوضاع‌ کردستان‌ با دخالت‌ و تحریک‌ خارجیان و نیز ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 289
‏دوستان‌ نادان‌ داخلی‌ روز به‌ روز وخیمتر می‌شود. ظاهراً پیامهای حسن نیت‌ ما و نیز ‏‎ ‎‏شرایط‌ جبهه‌ متحد کردستان، آنطور که‌ باید و شاید به‌ عرض‌ امام‌ نمی‌رسد. همین‌طور ‏‎ ‎‏هم‌ گمان می‌کنیم‌ مطالب‌ و شرایط‌ و راهنماییهای‌ امام، آن طور که‌ مورد نظر ایشان‌ ‏‎ ‎‏است‌ به‌ ما گفته‌ نمی‌شود. ما به‌ شخص شما اطمینان داریم. دوستان ما شخصیت‌ شما را برای‌ من‌ بازگو کرده‌اند. اعتماد امام‌ به‌ شما را نیز می‌دانیم. من‌ معتقدم‌ چنانچه‌ دیداری‌ با هم‌ داشته‌ باشیم‌ و من‌ شما را در جریان‌ کامل‌ امور قرار دهم‌ و شما این‌ مسائل‌ را ‏‎ ‎‏مستقیماً به‌ اطلاع‌ امام‌ برسانید، نظر خیرخواهانه‌ و تعهدآور امام‌ نمی‌تواند مورد قبول‌ ما ‏‎ ‎‏نباشد. من‌ معتقدم‌ ابتدا چند دیدار غیررسمی‌ داشته‌ باشیم، زمانی‌ که‌ به‌ توافق‌ رسیدیم‌ و شرایط‌ برای‌ مذاکرات‌ رسمی‌ و رسیدن‌ به‌ نتیجه مطلوب‌ فراهم‌ شد، آن‌ وقت‌ هیاتهای‌ ‏‎ ‎‏رسمی‌ دو طرف‌ برای‌ امضای‌ پیمان ترک‌ مخاصمه‌ دور هم‌ جمع‌ شوند. اگر هم‌ در این‌ ‏‎ ‎‏دیدارها ما و شما به‌ نظری واحد نرسیدیم، چیزی‌ از دست‌ نداده‌ایم. چنانچه‌ حاضر به‌ ‏‎ ‎‏انجام‌ این‌ عمل خداپسندانه‌ باشید، ترتیب‌ پذیرائی‌ مناسب‌ و حفظ‌ امنیت‌ شما را ‏‎ ‎‏عهده‌دار خواهم‌ بود...» من‌ به‌ شخص‌ واسطه‌ گفتم‌ باید کمی‌ فکر کنم‌ و چون‌ ابعاد ‏‎ ‎‏مساله‌ به‌ امام‌ باز می‌گردد‌؛ باید با یکی‌ دو تن‌ از دوستانم‌ مشورت‌ کنم. قرار شد دو روز ‏‎ ‎‏بعد تلفنی‌ از نتیجه‌ تصمیم‌ من‌ باخبر شود.‏

‏همان‌ روز بعدازظهر به‌ منزل‌ خواهرم‌ رفتم‌ و با احمد آقا مطلب‌ را در میان گذاردم. ‏‎ ‎‏بسیار پسندید و پیشنهاد کرد با آقای‌ هاشمی‌ هم‌ مشورتی‌ بکنیم. به اتفاق‌ به‌ دیدار آقای هاشمی‌ رفتیم. من‌ ماجرا را به‌ تفصیل‌ بیان‌ کردم. قدری در اطراف‌ آن‌ گفتگو کردیم. ‏‎ ‎‏جوانب‌ مثبت‌ و آثار احتمالاً منفی آن را سنجیدیم و سرانجام به مطلبی‌ که‌ خلاف‌ ‏‎ ‎‏مصالح‌ انقلاب‌ و امام‌ و دولت‌ باشد نرسیدیم. خصوصاً آن‌ که‌ قرار بود در آغاز امر این‌ ‏‎ ‎‏دیدارها کاملاً غیررسمی‌ و در محیطی‌ دوستانه و ظاهراً با میانجیگری‌ دوستی‌ از خانواده‌ ‏‎ ‎‏بزرگ‌ صدر قاضی که‌ مورد احترام همه‌ گروههای‌ کرد بود صورت‌ گیرد. از آقای‌ ‏‎ ‎‏هاشمی خداحافظی‌ کردیم‌ و به‌ دفتر امام‌ بازگشتیم. زمانی‌ که‌ قصد خداحافظی‌ از ‏‎ ‎‏احمدآقا را داشتم‌ ایشان‌ گفت‌ به‌ ذهنم‌ می‌رسد موضوع‌ را با امام‌ نیز در میان بگذاریم. ‏‎ ‎‏بسیار شده‌ است‌ که‌ نکات‌ ظریفی‌ به‌ ذهن‌ امام‌ می‌رسد که‌ می‌تواند بسیار مددکار باشد. ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 290
‏به‌ اتفاق‌ به‌ دیدار امام‌ رفتیم. من‌ ماجرا و نیز نتایج‌ مشورت‌ با احمد آقا و آقای‌ هاشمی‌ ‏‎ ‎‏را برای‌ ایشان‌ بازگو کردم. امام‌ همان‌طور که‌ با دقت‌ گوش می‌دادند کمی‌ سرشان‌ را ‏‎ ‎‏پایین‌ بردند و بعد از چند لحظه‌ مکث‌ گفتند‌:‌ نه‌؛ من‌ در این‌ کار نوعی‌ شیطنت‌ می‌بینم. ‏‎ ‎‏احمد آقا گفت‌ که‌ آقا قرار است‌ دیدارهای‌ اولیه‌ کاملاً غیر‌رسمی‌ باشد. اگر اینها به‌ ‏‎ ‎‏نتیجه‌ رسیدند آن وقت‌ اعلام‌ می‌کنیم، اگر هم‌ فایده‌ای‌ نداشت‌ و راه‌ ترک‌ مخاصمه‌ ‏‎ ‎‏هموار نشد، چیزی‌ را از دست‌ نداده‌ایم.‏

‏امام‌ گفتند نه، این‌ به‌ یک‌ بازی‌ بیشتر شباهت‌ دارد.‏

‏خوب‌ تکلیف‌ روشن‌ شد. من‌ پیغام‌ دادم‌ که‌ از انجام‌ این‌ م‏‏ا‏‏موریت‌ و پذیرفتن‌ ‏‎ ‎‏مس‏‏و‏‏ولیت‌ آن‌ معذورم. این‌ ماجرا گذشت، تا اینکه‌ چند سال‌ بعد دکتر قاسملو در وین‌ ‏‎ ‎‏کشته‌ شد. در اسناد و مدارکی‌ که‌ بعد از قتل‌ قاسملو از طریق‌ کانال‌های‌ رسمی‌ به‌ دست‌ ما رسید معلوم‌ شد که‌ در آن‌ مقطع‌ حدود ده‌ دوازده‌ نفری‌ از سران‌ حزب‌ کومله‌ توسط‌ سپاه‌ بازداشت‌ و یا به‌ اسارت در آمده‌ بودند. آنها تصمیم‌ گرفته‌ بودند با یک‌ عمل‌ ‏‎ ‎‏گروگانگیری‌ از نزدیکان امام، آزادی‌ آنها را در مقابل‌ آزادی‌ نماینده‌ امام‌ بخواهند، که‌ ‏‎ ‎‏این‌ نقشه‌ با درایت حیرت‌انگیز امام‌ خنثی‌ شده‌ بود.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 291