همانگونه که قبلاً گفتم در مقابل عنوان «جمهوری اسلامی» در انتخابات عدهای شعارهای انحرافی مثل جمهوری دمکراتیک خلق مطرح میکردند معترض بودند، چرا سوال رفراندوم تک گزینهای میباشد. دو روز به موعد رفراندوم مانده بود که مطلب را به امام گفتم، امام به من دستور دادند: برای رفع این بهانه بگویید کسانی که چیز دیگری غیر از جمهوری اسلامی میخواهند پشت آن برگه قرمز (یا نه) بنویسند، چه سیستمی را میخواهند. این موضوع هم ناشی از درایت امام بود. نتیجه این تدبیر آن شد که فقط 413 رای به جمهوری دموکراتیک خلق داده شد. همین امر مهندس بازرگان را بر آن داشت تا در یک سخنرانی تلویزیونی خطاب به آنان که میخواستند در حکومت سهیم باشند، بگوید: لااقل به اندازه کوپنتان ادعا داشته باشید! یک نامه جالبی هم از یک خانم مسلمان هلندی به دست ما رسیده بود که گفته بود ما اعتقاد داریم اسلام حدّ و مرز ندارد و من دلم میخواهد به این جمهوری اسلامی رای بدهم، اما ایرانی نیستم و سفارت و کنسولگری هم نمیپذیرند رای بدهم، من چگونه میتوانم نظر خودم را اعمال کنم. به این نامه، پاسخ کتبی داده شد، اما این مطلب را هم در تلویزیون عنوان کردم که خیلی اثر گذاشته بود، نظیر این مسایل زیاد بود. مثلاً از تبلیغات سوئی که بوقهای استکباری میکردند، در مورد حقوق اقلیتهای مذهبی بود. من از روی قانون اساسی مطالبی را میخواندم که حکایت از تامین حقوق آنها میکرد. با نمایندگان اقلیت آشوری هم در وزارت کشور گفتگو کردم. آنها طی بیانیهای اظهار اشتیاق میکردند که در رفراندوم شرکت کنند که همینطور هم شد و بیانیهشان را قرائت کردم. برنامه آخر تلویزیونی من، در شب رفراندوم بود. قبل از نماز مغرب و عشاء در مسجد نظام آباد سخنرانی داشتم که دائم در حین پاسخ به سوالات به ساعتم نگاه میکردم و میگفتم باید بروم و خودم را به ساعت خبر برسانم. همه حاضرین در مسجد گفتند سلام ما را
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 299
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 300
به ملت برسانید. اتفاقاً در آغاز برنامه گفتم از مسجد نظامآباد میآیم و جوانهای آنجا خواستند سلامشان را به ملت برسانم.
آن شب بعد از اینکه آخرین قسمت قانون اساسی را در میان گذاشتم، مقداری احساساتی شدم و گفتم امشب شب قدر است، امشب شبی است که ارزشش از هزار شب بیشتر است و مردم را تشویق کردم به شرکت در رفراندوم و گفتم برای اینکه پای صف معطل نایستید اول وقت بروید. دو روز بعد از پدرم شنیدم که امام به فاطی خواهرم گفته بودند که آقا صادق اولاً خوب حرف میزند ثانیاً حرف خوب میزند، پریشب آنچنان من را تحریک کرد که میخواستم همان موقع پا شوم و بروم پای صندوق بایستم! این مطالب را خواهرم نیز در خاطرات خود آورده است.
در اولین ساعات روز دهم فروردین رفراندوم با شکوه هر چه تمامتر آغاز شد. حضور مشتاقانه مردم از همان ساعات اولیه نمایان بود. بسیاری از مردم برای نخستین بار در طول عمر خود بود که در رایگیری شرکت میکردند. از اخبار و گزارشها و تصاویری که وجود دارد میزان شور و حرارت وصفناپذیر مردم، حتی اقلیتهای مذهبی کاملاً پیدا است. روز اول آنچنان تراکم جمعیت زیاد بود که ما نتوانستیم به بعضی مناطق بخصوص مناطق مرزی تعرفه لازم رابه حد کافی بفرستیم. نزدیک غروب بود که با دفتر امام در قم تماس گرفتم و ایشان اجازه دادند که 24 ساعت دیگر مدت رایگیری را تمدید کنیم. ما یک پل ارتباطی بین مراکز استانها و شهرهای بزرگ بر قرار کردیم و با هواپیما و هلیکوپتر و خیلی جاها با قاطر برگهها را به جاهایی که نرسیده بود رساندیم. باز هم گزارشهایی میرسید که گروههای ضد انقلاب چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق اقداماتی کرده بودند و برگهها را از بین برده بودند.
متاسفانه علیرغم تدابیر امنیتی در گنبد و ترکمن صحرا و سقز و سنندج و مهاباد نگذاشتند رفراندوم برگزار شود. حتی به اتومبیل هیات حسن نیت و نمایندگان آقای طالقانی هم حمله کردند که خوشبختانه به آنها آسیبی نرسید. در سنندج اکیپی شامل خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 301
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 302
شش پزشک و سه پرستار که برای مداوای مجروحین رفته بودند مورد حمله قرار گرفته و کشته شدند.
ماموران وزارت کشور با صندوقهای سیار به بیمارستانها و زندانها هم میرفتند، از نکات جالب اینکه امیر عباس هویدا در زندان در خواست کرده بود رای بدهد که برگه به او داده شد و او هم رای آری به جمهوری اسلامی داد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 3صفحه 303