مجله خردسال 5 صفحه 10

باد و پیراهن من افسانه شعبان نژاد پیراهنم در حیاط خیس بود و آفتاب می­خورد با خوشحالی روی بند یواش یواش تاب می­خورد آقای باد که آمد خانه پر از صدا شد از روی بند خانه پیراهنم جدا شد باد و پیراهن من بالای بالا رفتند من توی خانه بودم آنها از اینجا رفتند پیراهن مرا، باد با های و هوی و هو برد شاید که دختری داشت آن را برای او برد

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 5صفحه 10