
همین موقع صدایی شنید که میگفت:
«اینجا بخواب! روی این تخت خواب نرم و راحت !»
شب سرش را بالا آورد و با تعجب نگاه کرد.
چشمش به آسمان افتاد که با او حرف میزد. آسمان بلند بلند بود.
مثل یک تخت خواب بود.
آسمان گفت:«زود باش بیا! منتظر چی هستی؟»
شب از زمین بالا رفت ... بالا ... بالاتر...
رفت و رفت و رفت تا به آسمان رسید.
شب روی آسمان دراز کشید.
آسمان نرم بود، بزرگ بود و بلند بلند
و شب خوابید راحت راحت.
هیس! ... سرو صدا نکنید!
شب روی تخت آسمان خوابیده است.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 19صفحه 6