زرافه سیب را روی زمین انداخت وهمراه موشی به راه افتاد. بین راه سنجاب و آهو را هم
خبردار کردند. پرندهها هم به همهی لانهها
سر زدند و خیلی زود همه از ماجرا با خبر شدند.
توی جنگل غلغله بود. هر کس به هر کس میرسید میگفت: «خبرداری؟! فیل زمین خورده
و چیزی نمانده که آن را تمام کند!»
آهو گفت: «چه طور دلش آمد زمین زیبای ما را بخورد!»
سنجاب گفت: «حتما زمین خیلی خوشمزه بوده!»
موشی گفت: «شاید هم فیلی خیلی گرسنه بوده.» زرافه گفت: «اگر همهی زمین را بخورد،
ما روی چه راه برویم؟»
موشی گفت: «باید برویم و از او خواهش کنیم که دیگر زمین را نخورد.» همه قبول کردند و با
هم به طرف درخت گردو رفتند.
خانم فیلی هنوز آنجا بود.
وقتی دوستان جنگلیاش را دید خوشحال شد و گفت:
«میدانستم که به کمک ما میآیید.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 2صفحه 5