درخت
ژولیده پسر مرتب
حوله
موش
خواب ژولیده
مسواک شانه
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا، هیچکس نبود.
همیشه کثیف و نامرتب بود.او هم داشت و هم و هم . اما موقع زدن، بهانه میگرفت و لج میکرد. بعد هم قهر میکرد و نمیزد. صورتش را هم هیچ وقت نمیشست. برای همین هم لازم نداشت. موهای درهم وبر همش را نمیکرد. برای همین هم او را صدا میزدند. این طوری بود که کمکم همه یادشان رفت اسم واقعی او چه بود.
یک شب وقتی که خوابید، آهی کشید وگفت: «امشب هم نزد و دندانهایش را نشست!» گفت: «دست و صورتش را هم نشست! هیچ ای توی دنیا مثل من
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 4صفحه 19