
واقعا که                     سواری خیلی کیف داشت. بعد از آن یکییکی و به نوبت سوار                   شدند.
بعد هم از                 سر خوردند و پایین آمدند. آن قدر بازی کردند تا شب شد. آن وقت گرفتند و خوابیدند و خوابهای خیلی خوبی دیدند.
از فردای آن روز، وقتی مهد کودک تعطیل میشد و بچهها به خانههایشان میرفتند از دل تنگی و بیحوصلگی خبری نبود چون بازی                و دوستانش شروع میشد. بـا هم                     میخوردند، ســر میخوردند. چرخ میخوردند و                        سوار میشدند. اگر بچههـا میدانستند که بعد از رفتنشــان در مهد کودک چه خبر است، حتما فوری برمیگشتند و خودشان را به آن جا میرساندند.
  مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 27صفحه 19