باد
ستاره
پرنده
وقتی که ماه خوابید
ابر ماه
مرجان کشاورزی آزاد
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
شب بود. توی آسمـان بود. هم بود. نه یکی، نه دوتـا، هزار هزار تـا، اما فقط یک
نزدیک بود. همین طور که میدرخشید به نگــاه کرد. مثـل همیـشه نبود.
خمیازه میکشید. بیحوصله و خواب آلود بود. گفت: « قشنگ! خوابت میآید؟» گفت: «خیلی خستهام. دلم میخواهد بخوابم.» گفت: «من ساکت و آرام میمانم تا تو بخوابی.»
با این که سکوت کرده بود، اما هر کاری کرد، خوابش نبرد. آرام از کنار آنها گذشت.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 28صفحه 17