،هایی کرد. هویی کرد و همراه پیـش رفت. را بلند کرد و پیش برد. روی را پوشاند؛ مثل یک لحاف نرم و گرم. چشمهــایش را بست.
بیهای و هو و بیصدا از آن جا رفت. آرام، آرام خوابید.
آن شب، توی آسمان، هیچکس را ندید. آسمان پر از بود. اما اگر خوب خوب نگاه میکردی روی یک ، ی کوچولویی را میدیدی که نشسـته است. و اگر خوب خوب گوش میکــردی، میشنیدی که آرام و زیبا، برای لالایی میخواند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 28صفحه 19