5) گوش سفید جلو رفت و گفت: «هیچ کس نباید به اینها دست بزند.»
6) گوش سفید آن فدر منتظر ماند تا پرندهی مادر برگشت.
7) بالاخره جوجهها از تخم بیرون آمدند و بزرگ شدند.
8) ولی هیچ وقت نفهمیدند که یک روز گوش سفید مثل مادر مراقب آنها بود!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 30صفحه 21