مجله خردسال 34 صفحه 24

قصه­های پنج انگشت مصطفی رحماندوست دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید. پنج تا بچه داشتند با هم عروسی بازی می­کردند. اولی گفت: «من عروسم، ناز دارم. درینگ، درینگ ساز دارم.» دومی گفت: «عروس ما ناز داره حیف که جهاز نداره.» سومی گفت: «فرش و لباس و پارچ و آب نداره.» چهارمی گفت: «یخچال و فرش و رختخواب نداره.» آخری گفت: «عروس خانم ناز نکن! در کمد رو باز نکن! کسی که جهاز نداره، این همه ناز نداره!

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 34صفحه 24