مجله خردسال 44 صفحه 20

قصه­ی پرندهها 1)یک روز، وقتی که پرنده کوچولو کنار برکه گردش می­کرد؛ 2) لک­لک بزرگی را دید که روی شاخه­ی درخت ایستاده بود. 3)پرنده با تعجب به پاهای او نگاه کرد. لک لک فقط یک پا داشت. 4) پرنده با صدای بلند پرسید: «تو فقط یک پا داری؟»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 44صفحه 20