فصل دوم : خاطرات سید رحیم میریان

امام و بی پناهان

‏در برهه‌ای از جنگ، صدام تهران را‏‎ ‎‏موشک باران می‌کرد. گاهی اتفاق ‏‎ ‎‏می‌افتاد که موشک‌ها‏‎ ‎‏در نزدیکی جماران به زمین می‌خوردند. عده‌ای از ‏‎ ‎‏دکتر‌ها‏‎ ‎‏از این قضیه ناراحت بودند وحتی بعضی از آنها‏‎ ‎‏خدمت امام رفته ‏‎ ‎‏و با‏‎ ‎‏ناراحتی و گریه از ایشان خواهش کردند که اجازه دهند پناهگاهی ‏‎ ‎‏برای ایشان ساخته شود. حضرت امام وقتی که ملاحظه می‌کنند آنها‏‎ ‎‏احساساتی شده‌اند برای اینکه از احساسات آنها‏‎ ‎‏بکاهند می‌فرمایند بروید ‏‎ ‎‏طرح و برنامه‌هایتان را‏‎ ‎‏بیاورید که ببینم چه برنامه‌ای دارید. اینها‏‎ ‎‏فکر ‏‎ ‎‏کردند که امام می رود به پناهگاه ، لذا‏‎ ‎‏زیر زمین حسینیه را‏‎ ‎‏به عنوان ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 39
‏پناهگاه آماده کردند. ‏

‏ما‏‎ ‎‏زیرزمین حسینیه را‏‎ ‎‏تمیز کردیم، حتی تختی هم برای زمان ‏‎ ‎‏استراحت امام قرار دادیم بعد از این مقدمات به حضرت امام خبر دادند ‏‎ ‎‏که آقاجان محل آماده است. حضرت امام فرمودند من نگفتم که بروید ‏‎ ‎‏محلی را‏‎ ‎‏به عنوان پناهگاه برای من آماده کنید‏‏،‏‏ من گفتم بروید برنامه و ‏‎ ‎‏طرح‌هایتان را‏‎ ‎‏بیاورید. که ببینم چه طرح و برنا‏‏م‏‏ه‌ای دارید؟ سپس ‏‎ ‎‏فرمودند‏‏:‏‎ ‎‏اگر موشکی به جماران اصابت کند و در کنار من پیرزنی شهید ‏‎ ‎‏شود و من در پناهگاه باشم و آسیبی نبینم فردا‏‎ ‎‏تاریخ درباره من چه ‏‎ ‎‏قضاوتی خواهد کرد؟ آیا‏‎ ‎‏نمی‌گویند خمینی برای خودش پناهگاه ساخت ‏‎ ‎‏اما‏‎ ‎‏آن پیرزن پناهگاه نداشت. من نه جواب خدا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏می‌توانم بدهم‏‏ نه‏‎ ‎‏جواب ملتم را. شما‏‎ ‎‏بروید و هر وقت برای همه ‏‏افراد این مملکت پناهگاه ‏‎ ‎‏ساختید آن وقت من هم به پناهگاه می‌روم.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 40