فصل دوم : خاطرات سید رحیم میریان

تشخیص بیماری سرطان امام

‏روزی خدمت حضرت امام رفتم. ایشان فرمودند: دکتر‌ها‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏بگو بیایند. ‏‎ ‎‏وقتی که دکتر‌ها آمدند با چند نفر از افراد بهداری در خدمت امام قرار ‏‎ ‎‏گرفتیم و کمک کردیم که آستین امام را بالا بزنیم تا سُرمی به ایشان ‏‎ ‎‏وصل کنند. در این لحظات بود که ناگهان حضرت امام فرمودند: هر ‏‎ ‎‏کاری پایانی دارد. با تعجب گفتم بله آقاجان؟! فرمودند: این هم پایان ‏‎ ‎‏کار من است. در این لحظه گفتم، آقاجان این حرف‌ها را نفرمایید. ‏‎ ‎‏ان‌شاءالله سالیان سال زنده هستید و رهبر مایید و پرچم اسلام روی ‏‎ ‎‏شانه‌‌های شماست.‏

‏آن روز جز ناراحتی از حرف امام چیز دیگری نصیب ما نشد. در کنار ‏‎ ‎‏امام ماندیم تا سرم تمام شد و حضرت امام به اتاق خودشان رفتند. من ‏‎ ‎‏دیدم که دکتر‌ها نشسته‌اند و گریه می‌کنند. علت را پرسیدم و متوجه شدم ‏‎ ‎‏که آنها هم از آن جمله امام به شدت ناراحت شده‌اند چون حضرت امام ‏‎ ‎‏از مرگ خودشان خبر می‌دادند.‏

‏دو هفته پس از این جریان، دکتر عارفی آمد و گفت، از امام یک ‏‎ ‎‏آزمایش خون گرفته‌اند که نشان می‌دهد بیماری حادّی دارند. از ما هم ‏‎ ‎‏خواست که وسائل عکس‌برداری و آندوسکوپی را فراهم کنیم.‏

‏پس از آماده شدن وسایل عکس‌برداری و آندوسکوپی من و حاج ‏‎ ‎‏احمد آقاو آقای دکتر عارفی و آقای طباطبایی در خدمت امام به سمت ‏‎ ‎‏بیمارستان می‌رفتیم. حضرت ‏‏امام در زیر درخت توت روبه‌روی ‏‏بیمارستان ‏‎ ‎‏ایستادند و فرمودند که تمام اینها مال بزرگی شناسنامه است وقتی سن ‏‎ ‎‏شناسنامه آدم زیاد می‌شود این درد‌ها پیدا می‌شود و این شناسنامه مثل ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 57
‏اینکه دیگر می‌خواهد باطل شود.‏

‏آن روز از معده امام عکس‌برداری کردند و آن عکس‌ها را بررسی ‏‎ ‎‏نمودند و گفتند که معده امام زخم است و احتمال دارد سرطان باشد. ‏‎ ‎‏آقای دکتر عارفی حدود بیست نفر از پزشک‌ها را جمع کرد و آنها با هم ‏‎ ‎‏مشورت نمودند و احتمال دادند که سرطان نباشد لذا برای اینکه به یقین ‏‎ ‎‏برسند امام را آندوسکوپی کردند و معلوم شد که سرطان است.‏

‏تصمیم بر آن شد نصف معده را از بدن خارج کنند لذا مطلب را‏‎ ‎‏خدمت امام مطرح نمودند و امام در جواب گفتند: من مطیع امرم، هر چه ‏‎ ‎‏شما تشخیص دادید همان را عمل کنید. قرار شد امام را عمل کنند اما‏‎ ‎‏قبل از آن آقای دکتر عارفی گفت لازم است عکس‌‌های امام را به ‏‎ ‎‏آزمایشگاه دیگری ببریم. اگر در آن آزمایشگاه هم سرطان تشخیص داده ‏‎ ‎‏شد عمل کردن امام حتمی خواهد بود. دکتر عارفی به آزمایشگاه زنگ زد ‏‎ ‎‏و گفت که یکی از دوستان خدمت شما می‌آید و چند عکس از معده ‏‎ ‎‏پدرش می‌آورد. پدرش زخم معده دارد و می‌خواهد او را عمل کنند نظر ‏‎ ‎‏شما چیست. به دنبال آن من عکس‌‌های معده امام رابرداشتم و به ‏‎ ‎‏آزمایشگاه مربوطه رفتم. آقای دکتر به بررسی عکس‌‌های معده امام ‏‎ ‎‏پرداخت. من در همان حال پرسیدم، آقای دکتر آیا این زخم معده پدر ‏‎ ‎‏من سرطان نیست. البته مرادم از پدر، امام بود. دکتر گفت نود درصد ‏‎ ‎‏مسلّم است که سرطان است. ولی باید یک آندوسکوپی دیگری هم ‏‎ ‎‏صورت بگیرد. او جوابی نوشت و من آن راخدمت دکتر‌هادر دفتر ‏‎ ‎‏آوردم. آقای دکتر پورمقدس به آقای عارفی گفت من باید پیش آن دکتر ‏‎ ‎‏بروم که اگر ‏‏امکان داشته باشد عمل نکنیم.برای بار دوم من و آقای دکتر ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 58
‏پورمقدس به آن آزمایشگاه رفتیم و ایشان با آن اصطلاحات خاص ‏‎ ‎‏پزشکی ‏‏با دکتری که در آزمایشگاه بود صحبت کردند و سرانجام ‏‏مشخص ‏‎ ‎‏شد که این زخم معده سرطان است و چاره‌ای جز عمل هم ندارد.‏

‏در بازگشت از آزمایشگاه، از آقای دکتر پورمقدس خواستم به سر ‏‎ ‎‏مزار شهدای چیذر برویم و سلامتی امام را از آنها بخواهیم. به مزار شهدا‏‎ ‎‏که رسیدیم حال خوشی به ما دست داد به ویژه آقای دکتر که با صدای ‏‎ ‎‏بلند گریه می‌کرد و از شهدا می‌خواست برای سلامتی امام دعا کنند.‏

‏تا آن لحظه کسی نمی‌دانست حضرت امام سرطان دارد. عده‌ای هم ‏‎ ‎‏که از بیمار بودن امام خبر داشتند فکر می‌کردند ایشان زخم معده دارند ‏‎ ‎‏اما وقتی که تصمیم گرفته شد که آقا باید عمل شوند عده‌ای متوجه ‏‎ ‎‏شدند که این زخم معده سرطان است.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 59