ارتباط امام با خدا، ارتباطی نزدیک بود. امام تا آخرین لحظات عمر همیشه به یاد خدا بودند. همیشه در حال ذکر گفتن بودند و لحظهای سکوت نداشتند. من چندین بار صدای گریه بلند امام را هنگام راز و نیاز با خدا شنیدم. شب 21 رمضان آخرین سال عمر امام، در اتاقی مجاور اتاق امام بودم، آن شب شیفت من بود و مشغول قرائت دعای جوشن کبیر بودم. در آن حال صدای گریه سوزناک امام را میشنیدم. دوست داشتم در خدمت ایشان مراسم احیا را برگزار کنم. اما چون اجازه ورود به اتاق را نداشتم وارد نشدم و همان جاگوش میدادم.
زمانی هم که امام در بیمارستان بستری بودند، به ایشان آمپولی تزریق میکردند که خوابشان ببرد، امام به ما سفارش میکردند که برای نماز شب بیدارشان کنیم. آن چند شبی که شیفت من بود، پیش نیامد که امام را صدا بزنم تا نزدیک میرفتم، خودشان بیدار میشدند و نماز شب را اقامه میکردند. البته نه اینکه از صدای پای من بیدار شوند بلکه خودشان راس ساعت مقرر بیدار میشدند.
پس از آنکه امام را در بیمارستان عمل جراحی کردند، پزشکان گفتند پس از عمل معمولا 3 الی 4 ساعت طول میکشد تا ایشان به هوش بیایند اما حدود یک ساعت پس از عمل، من دیدم که لبان امام در زیر ماسک اکسیژن تکان میخورد. به دکتر اطلاع دادم و گفتم امام به هوش آمده و مشغول ذکر گفتن هستند. دکتر گفت چون دندانهای مصنوعی امام را برداشتهایم، لبان ایشان لرزش دارد. من قبول کردم، بعد دیدم زبانشان هم تکان میخورد. به دکتر گفتم شما از جلو ببینید که زبان امام
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 81
هم تکان میخورد.
دکتر تا صحنه رادید با تعجب و شگفتی گفت: الله اکبر، این چه بشری است. این چه مردی است، مغز ما نمیکشد که فردی در حال بیهوشی هم مشغول ذکر و ارتباط با خدا باشد.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 82