فصل سوم : خاطرات سید احمد بهاء الدینی

ارتباط و راز و نیاز باخدا

‏ارتباط امام با‏‎ ‎‏خدا، ارتباطی نزدیک بود. امام تا‏‎ ‎‏آخرین لحظات عمر ‏‎ ‎‏همیشه به یاد خدا‏‎ ‎‏بودند. همیشه در حال ذکر گفتن بودند و لحظه‌ای ‏‎ ‎‏سکوت نداشتند. من چندین بار صدای گریه بلند امام را‏‎ ‎‏هنگام راز و نیاز ‏‎ ‎‏با‏‎ ‎‏خدا‏‎ ‎‏شنیدم. شب 21 رمضان آخرین سال عمر امام، در اتاقی مجاور ‏‎ ‎‏اتاق امام بودم، آن شب شیفت من بود و مشغول قرائت دعای جوشن ‏‎ ‎‏کبیر بودم. در آن حال صدای گریه سوزناک امام را‏‎ ‎‏می‌شنیدم. دوست ‏‎ ‎‏داشتم در خدمت ایشان مراسم احیا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏برگزار کنم. اما‏‎ ‎‏چون اجازه ورود ‏‎ ‎‏به اتاق را‏‎ ‎‏نداشتم وارد نشدم و همان جاگوش می‌دادم.‏

‏زمانی هم که امام در بیمارستان بستری بودند، به ایشان آمپولی تزریق ‏‎ ‎‏می‌کردند که خوابشان ببرد، امام به ما‏‎ ‎‏سفارش می‌کردند که برای نماز ‏‎ ‎‏شب بیدارشان کنیم. آن چند شبی که شیفت من بود، پیش نیامد که امام ‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏صدا‏‎ ‎‏بزنم تا‏‎ ‎‏نزدیک می‌رفتم، خودشان بیدار می‌شدند و نماز شب را‏‎ ‎‏اقامه می‌کردند. البته نه اینکه از صدای پای من بیدار شوند بلکه خودشان ‏‎ ‎‏راس ساعت مقرر بیدار می‌شدند.‏

‏پس از آنکه امام را‏‎ ‎‏در بیمارستان عمل جراحی کردند، پزشکان گفتند ‏‎ ‎‏پس از عمل معمولا 3 الی 4 ساعت طول می‌کشد تا‏‎ ‎‏ایشان به هوش ‏‎ ‎‏بیایند اما‏‎ ‎‏حدود یک ساعت پس از عمل، من دیدم که لبان امام در زیر ‏‎ ‎‏ماسک اکسیژن تکان می‌خورد. به دکتر اطلاع دادم و گفتم امام به هوش ‏‎ ‎‏آمده و مشغول ذکر گفتن هستند. دکتر گفت چون دندان‌های مصنوعی ‏‎ ‎‏امام را برداشته‌ایم، لبان ایشان لرزش دارد. من قبول کردم، بعد دیدم ‏‎ ‎‏زبانشان هم تکان می‌خورد. به دکتر گفتم شما‏‎ ‎‏از جلو ببینید که زبان امام ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 81
‏هم تکان می‌خورد.‏

‏دکتر تا‏‎ ‎‏صحنه رادید با‏‎ ‎‏تعجب و شگفتی گفت: الله اکبر، این چه ‏‎ ‎‏بشری است. این چه مردی است، مغز ما‏‎ ‎‏نمی‌کشد که فردی در حال ‏‎ ‎‏بیهوشی هم مشغول ذکر و ارتباط با‏‎ ‎‏خدا‏‎ ‎‏باشد.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 82