فصل سوم : خاطرات سید احمد بهاء الدینی

دیدار با وزیر امور خارجه شوروی

‏وقتی سفیر و وزیر امور خارجه شوروی به همراهی آقای دکتر ولایتی و ‏‎ ‎‏دو سه نفر دیگر قرار بود با‏‎ ‎‏امام ملاقات کنند، به اصرار آقای ولایتی برای ‏‎ ‎‏اولین بار چند صندلی تهیه و در اتاق امام چیده شد. چون پیش از آن هر ‏‎ ‎‏مسوولی ـ چه داخلی و چه خارجی ـ می‌آمد و روی زمین می‌نشست.‏

‏قبل از ورود امام به اتاق، وزیر خارجه شوروی و همراهان ایستاده ‏‎ ‎‏بودند، ‌آقای ولایتی هر چه اصرار کردند که آنها‏‎ ‎‏بنشینند، قبول نکردند و ‏‎ ‎‏گفتند وقتی امام آمد می‌نشینیم.‏

‏وقتی آقا‏‎ ‎‏تشریف آوردند دستشان را‏‎ ‎‏پشت کمرشان گذاشته بودند و ‏‎ ‎‏بایک ابهت خاصی وارد شدند. این در حالی بود که هر وقت خانواده ‏‎ ‎‏شهید و یا جانبازی با‏‎ ‎‏امام ملاقات می‌کردند، امام در برابر آنها‏‎ ‎‏اظهار عجز ‏‎ ‎‏می‌کردند و می‌فرمودند، من احساس حقارت می‌کنم. و به حال شما‏‎ ‎‏غبطه ‏‎ ‎‏می‌خورم.‏

‏پس از تشریف فرمایی امام، آنان نیز روی صندلی نشستند. وزیر امور ‏‎ ‎‏خارجه شوروی خلاصه‌ای از پیام رهبر شوروی را‏‎ ‎‏برای امام خواند و ‏‎ ‎‏مترجم ترجمه کرد.‏

‏آقا‏‎ ‎‏فرمود: آقای گورباچف جواب من را‏‎ ‎‏ندادند، من هدفم چیز ‏‏دیگری ‏‎ ‎‏بود. از ایشان سوال دیگری کرده بودم، به ایشان چیز دیگری گفته بودم.‏

‏دو مرتبه وزیر امور خارجه شوروی شروع به صحبت کرد و مترجم ‏‎ ‎‏هم ترجمه می‌کرد، بار دیگر آقا‏‎ ‎‏فرمودند: نه خیر، اینها‏‎ ‎‏جواب من نشد. ‏‎ ‎‏من می‌خواستم در دیگری از جهان رابه روی ایشان باز کنم، که ماورای ‏‎ ‎‏این جهان، جهان دیگری هست و آن ملت را‏‎ ‎‏نجات بدهم، وظیفه‌ای ‏‏انجام ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 94
‏بدهم. ایشان جواب مرا‏‎ ‎‏ندادند. مثل اینکه مطالب مرا‏‎ ‎‏متوجه نشدند.‏

‏پس از دو یا‏‎ ‎‏سه بار تکرار این صحبت‌ها، آقا‏‎ ‎‏دیدند فایده ‌ای ندارد ‏‎ ‎‏بلند شدند و تشریف بردند.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 95