استادی داشتم که خداوند او را حفظ کند، ایشان قم هستند، در منزلش عکسی از امام داشت. ساواک آمده بود و گفته بود، باید عکس را برداری. اما او آن عکس را بر نمیداشت. خیلی سر و کله میزدند و پاسبانها میآمدند تا عکس را بردارد اما او این کار را نمیکرد. همسایهها آمدند و گفتند: فلانی کار دست خودت میدهی، میگیرند و میبرندت. آخرش اجبارا آن را پایین آورد. من شاگرد ایشان بودم و آرامآرام به حد بلوغ رسیدم. ایشان گفت: از کی تقلید میکنی؟ گفتم پدرم از آقای
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 103
گلپایگانی تقلید میکرد. ایشان گفت که تقلید اینجوری نیست که کی از کی تقلید میکند. تقلید این است که انسان باید خودش مجتهدی را که اعلم است انتخاب کند.
خوب آیتالله حکیم، آیتالله خویی، آیتالله گلپایگانی از مجتهدان هستند. آیتالله خمینی در نجف هم از مجتهدان هستند. به ایشان گفتم: به نظر شما کدام یک بهتر است؟ گفت: نظر من شرط نیست ولی من خودم از آقای خمینی تقلید میکنم و ایشان را اعلم میدانم ولی خودت تحقیق کن ببین کدام اعلم است. آن موقع کسانی مثل دکتر حسن روحانی و مسیح مهاجری و عدهای دیگر طلبههای مدرسه مهدیه بودند که اولین عکس حضرت امام را از یکی از این طلبهها گرفتم. یکی از آن طلبهها میگفت که اگر یک وقتی ان عکس را از تو گرفتند نگویی که عکس را از چه کسی گرفتهای. از همان ایام بر آن شدم که از حضرت امام تقلید کنم.
تهیه رساله آقا خیلی مشکل بود. یک شخصی در قم بود به نام آقای صحفی که ایشان مخفیانه رساله حضرت امام را توزیع میکرد و با آنکه ساواک او راخیلی زیر نظر داشت، باز او پنهانی رساله امام را به عدهای از دوستان و رفیقهایش میداد. استاد من روزی به آقای صحفی گفت: آقا رضای ما از آقای خمینی تقلید میکند لذا رساله میخواهد. آقای صحفی گفت: من الان رساله آقا را ندارم ولی قول میدهم برایش تهیه کنم. مدتی گذشت تا اینکه ایشان کتابی برایم آورد و گفت: این کتاب آقاست ولی ورق اول ندارد. چون در ورق اول اسم آقا نوشته شده آن را کندهایم. آن ورق را بعدا برایت میآورم. خلاصه رساله آقا را گرفتم و از
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 104
همان زمان از حضرت امام تقلید کردم.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 105