فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

بازدید از قم و کمک مالی امام به تعریض پل صفائیه

‏در قم به اصطلاح پاویژه آقابودم و همراه ایشان می رفتم. در اتومبیل ‏‎ ‎‏امام من جلو می نشستم، حضرت امام هم صندلی عقب می نشستند یعنی ‏‎ ‎‏من بودم و راننده و حضرت امام و آقای اشراقی. من ‏‏چون جلو‏‎ ‎‏می نشستم ‏‎ ‎‏و آقا‏‎ ‎‏عقب می نشستند برای اینکه بی احترامی به آقا‏‎ ‎‏نکنم به سمت عقب ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 111
‏بر می گشتم و کج می نشستم اما‏‎ ‎‏آقا‏‎ ‎‏می فرمودند راحت بنشینید. این ‏‎ ‎‏موضوع روح بلند امام رامی رساند. با‏‎ ‎‏آقا‏‎ ‎‏گاهی گردش و این ور آن ور ‏‎ ‎‏می رفتیم زیرا‏‎ ‎‏آقا‏‎ ‎‏می خواستند ببینند چه تغییراتی در قم به وجود آمده ‏‎ ‎‏است. در خیابان صفائیه پل باریکی بود که ـ خدابیامرزد آقای اشراقی را‏‎ ‎‏ـ ایشان به راننده گفت از مسیری برو که بتوانیم از روی پل رد شویم. ‏‎ ‎‏وقتی به روی پل رسیدیم آقای اشراقی گفت: آقا‏‎ ‎‏این پل باریک است و ‏‎ ‎‏ماشین ها‏‎ ‎‏که در رفت و آمد هستند فقط یک ماشین می تواند از روی پل ‏‎ ‎‏عبور کند اگر محبت کنید و بودجه ای بدهید، این پل کمی تعریض شود. ‏‎ ‎‏آقا‏‎ ‎‏فرمودند: من صد هزار تومان می دهم. صد هزار تومان آن موقع هم ‏‎ ‎‏خیلی پول بود. آقابه اصطلاح پول اولیه اش را‏‎ ‎‏دادند تا‏‎ ‎‏آن پل که به ‏‎ ‎‏اصطلاح صفائیه ـ جاده قدیم اصفهان ـ می گویند تعریض شود.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 112