فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

خانه کامکار

‏پس از مدتی گردش در قم به خیابان به اصطلاح بیست متری گلستان ‏‎ ‎‏پیچیدیم که آنجا‏‎ ‎‏به خانه اصغر کامکار معروف بود. اصغر کامکار مامور ‏‎ ‎‏اطلاعات شهربانی قم و آدم بدجنسی بود. ما‏‎ ‎‏یک راست رفتیم و به خانه ‏‎ ‎‏کامکار رسیدیم. آقای اشراقی رو کرد به آقا‏‎ ‎‏و گفت که این خانه کامکار ‏‎ ‎‏است. آقا‏‎ ‎‏نگاهی به آن خانه انداختند. آقای اشراقی در ادامه گفت: خانه ‏‎ ‎‏راآتش زدند و خراب کردند. این هم سرنوشت آدم ظالم. آقا، اصغر ‏‎ ‎‏کامکار را‏‎ ‎‏می شناخت و ظاهرا‏‎ ‎‏او آقا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏خیلی اذیت کرده بود. آقا‏‎ ‎‏خانه را‏‎ ‎‏نگاه کردند و با‏‎ ‎‏خنده فرمودند: علاوه بر آنکه آتش زدند، خانه اش راهم ‏‎ ‎‏خراب کردند. آقای اشراقی سپس گفت که آقارضا‏‎ ‎‏خانه ندارد اگر اجازه ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 112
‏بدهید ما‏‎ ‎‏این خانه را‏‎ ‎‏به ایشان بدهیم. آقا‏‎ ‎‏فرمودند: من اینجا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏به رضا‏‎ ‎‏بخشیدم. آن ایام در وادی دیگری بودیم و به اصطلاح روحیه انقلابی ‏‎ ‎‏داشتیم شاید اگر آن را‏‎ ‎‏قبول می کردم خیلی به نفعم بود اما‏‎ ‎‏من آن خانه را‏‎ ‎‏قبول نکردم. آقای اشراقی اصرار زیادی می کرد ولی من نپذیرفتم.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 113