فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

انتخابات ریاست جمهوری و رای امام

‏سه روز طول کشید تا‏‎ ‎‏آقا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏به تهران بردند. بعد از سه روز اولین دوره ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 123
‏انتخابات ریاست جمهوری بود. بعد از ‏‏قضیه آقای جلال الدین فارسی یک‏‎ ‎‏سری از علما‏‎ ‎‏تصمیم گرفتند دکتر حبیبی را‏‎ ‎‏کاندید کنند. من به حاج ‏‎ ‎‏احمد آقا‏‎ ‎‏گفتم به کی رای می دهید. ایشان فرمودند از قول من به کسی ‏‎ ‎‏نگویید ولی رای من به آقای حبیبی است و شما‏‎ ‎‏هم به دکتر حبیبی رای ‏‎ ‎‏بدهید. علمای جامعه مدرسین و شهید بهشتی در جلساتی که داشتند ‏‎ ‎‏همه متفق بودند که به دکتر حبیبی رای بدهند. من این اسرار را‏‎ ‎‏وقتی ‏‎ ‎‏می فهمیدم که حاج احمد آقا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏به آن جلسات می بردم.‏

‏روز انتخابات به اتفاق خانم حضرت امام و خانم حاج احمد آقا‏‎ ‎‏و ‏‎ ‎‏خانواده آقای اشراقی دو تا‏‎ ‎‏ماشین راه انداختیم که به تهران بیاییم. چون ‏‎ ‎‏روز انتخابات بود گفتند اول برویم رای بدهیم. به مسجد چهار مردان قم ‏‎ ‎‏رفتیم و رای دادیم. خانم حضرت امام و خانواده آقای اشراقی رایشان را‏‎ ‎‏دادند و من و خانم حاج احمد آقا‏‎ ‎‏و ننه عذری هم رای دادیم. سپس به‏‎ ‎‏تهران به منزل آیت الله ثقفی، پدر خانم امام که زنده بودند رفتیم. ناهار ‏‎ ‎‏آنجا‏‎ ‎‏بودیم پس از آن به بیمارستان قلب رفتیم. من اولین بارم بود که به ‏‎ ‎‏آن بیمارستان می رفتم. وقتی رسیدیم به طبقه بالا‏‎ ‎‏و به بخش قلب رفتیم. ‏‎ ‎‏بخشی که الان هم شخصیت ها‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏آنجابستری می کنند. البته امام آن موقع ‏‎ ‎‏آنجا‏‎ ‎‏نبودند در بخش آی سی یو یاسی سی یو بودند. خانم امام پیش ایشان ‏‎ ‎‏می رفتند. کسی رابه آسانی راه نمی دادند. به آقای اشراقی گفتم ‏‎ ‎‏می خواهم آقا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏ببینم. ایشان گفت حالا‏‎ ‎‏که خانم آنجاست بیا‏‎ ‎‏ببرمت. مرا‏‎ ‎‏برد و در فاصله دو متری آقا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏به من نشان داد. یک ماسک اکسیژن به ‏‎ ‎‏آقا‏‎ ‎‏زده بودند. بعد برگشتم و آمدم.‏

‏روز انتخابات، بنی صدر این آدم خبیث کلک زده بود و صندوق را‏‎ ‎‏به ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 124
‏داخل بیمارستان فرستاده بود که امام رای بدهند و سپس در صندوق را‏‎ ‎‏باز کنند ببینند امام ‏‏به کی رای داده است. صندوق را‏‎ ‎‏که آوردند من بیرون ‏‎ ‎‏بودم. راوی اینجا‏‎ ‎‏حاج آقامصطفی رنجبر است. ایشان می گفت: صندوق ‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏که آوردند من آن را‏‎ ‎‏گرفتم و کسی را راه ندادم. داشتم آن را‏‎ ‎‏به داخل ‏‎ ‎‏می بردم که آقای صانعی آن را‏‎ ‎‏از من گرفت و برد. در همان حال حاج ‏‎ ‎‏احمد آقاآمد و صندوق را‏‎ ‎‏از آقای صانعی گرفت و گفت من صندوق را‏‎ ‎‏می برم. صندوق خالی خالی بود. آقا‏‎ ‎‏فرمودند: کسی رای انداخته. گفتند: ‏‎ ‎‏نه. آقا‏‎ ‎‏فرمودند که صندوق را‏‎ ‎‏ببرید تمام افراد بیمارستان رای بدهند، ‏‎ ‎‏سپس پیش من بیاورید. این کار انجام گرفت سپس صندوق را‏‎ ‎‏پیش امام ‏‎ ‎‏آوردند و ایشان رایشان را‏‎ ‎‏نوشتند و به داخل صندوق انداختند. صندوق ‏‎ ‎‏نیمه پر بود و آقا‏‎ ‎‏فرمودند که صندوق را‏‎ ‎‏تکان بدهید تا‏‎ ‎‏برگه ها‏‎ ‎‏مخلوط ‏‎ ‎‏شود. آقا‏‎ ‎‏می خواستند کسی نفهمد که رای ایشان به چه کسی بوده است. ‏‎ ‎‏سپس صندوق را‏‎ ‎‏به بیرون از بیمارستان فرستادند.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 125