سه روز طول کشید تا آقا را به تهران بردند. بعد از سه روز اولین دوره
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 123
انتخابات ریاست جمهوری بود. بعد از قضیه آقای جلال الدین فارسی یک سری از علما تصمیم گرفتند دکتر حبیبی را کاندید کنند. من به حاج احمد آقا گفتم به کی رای می دهید. ایشان فرمودند از قول من به کسی نگویید ولی رای من به آقای حبیبی است و شما هم به دکتر حبیبی رای بدهید. علمای جامعه مدرسین و شهید بهشتی در جلساتی که داشتند همه متفق بودند که به دکتر حبیبی رای بدهند. من این اسرار را وقتی می فهمیدم که حاج احمد آقا را به آن جلسات می بردم.
روز انتخابات به اتفاق خانم حضرت امام و خانم حاج احمد آقا و خانواده آقای اشراقی دو تا ماشین راه انداختیم که به تهران بیاییم. چون روز انتخابات بود گفتند اول برویم رای بدهیم. به مسجد چهار مردان قم رفتیم و رای دادیم. خانم حضرت امام و خانواده آقای اشراقی رایشان را دادند و من و خانم حاج احمد آقا و ننه عذری هم رای دادیم. سپس به تهران به منزل آیت الله ثقفی، پدر خانم امام که زنده بودند رفتیم. ناهار آنجا بودیم پس از آن به بیمارستان قلب رفتیم. من اولین بارم بود که به آن بیمارستان می رفتم. وقتی رسیدیم به طبقه بالا و به بخش قلب رفتیم. بخشی که الان هم شخصیت ها را آنجابستری می کنند. البته امام آن موقع آنجا نبودند در بخش آی سی یو یاسی سی یو بودند. خانم امام پیش ایشان می رفتند. کسی رابه آسانی راه نمی دادند. به آقای اشراقی گفتم می خواهم آقا را ببینم. ایشان گفت حالا که خانم آنجاست بیا ببرمت. مرا برد و در فاصله دو متری آقا را به من نشان داد. یک ماسک اکسیژن به آقا زده بودند. بعد برگشتم و آمدم.
روز انتخابات، بنی صدر این آدم خبیث کلک زده بود و صندوق را به
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 124
داخل بیمارستان فرستاده بود که امام رای بدهند و سپس در صندوق را باز کنند ببینند امام به کی رای داده است. صندوق را که آوردند من بیرون بودم. راوی اینجا حاج آقامصطفی رنجبر است. ایشان می گفت: صندوق را که آوردند من آن را گرفتم و کسی را راه ندادم. داشتم آن را به داخل می بردم که آقای صانعی آن را از من گرفت و برد. در همان حال حاج احمد آقاآمد و صندوق را از آقای صانعی گرفت و گفت من صندوق را می برم. صندوق خالی خالی بود. آقا فرمودند: کسی رای انداخته. گفتند: نه. آقا فرمودند که صندوق را ببرید تمام افراد بیمارستان رای بدهند، سپس پیش من بیاورید. این کار انجام گرفت سپس صندوق را پیش امام آوردند و ایشان رایشان را نوشتند و به داخل صندوق انداختند. صندوق نیمه پر بود و آقا فرمودند که صندوق را تکان بدهید تا برگه ها مخلوط شود. آقا می خواستند کسی نفهمد که رای ایشان به چه کسی بوده است. سپس صندوق را به بیرون از بیمارستان فرستادند.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 125