فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

اقامت در جماران

‏امام فرمودند که به قم می‌روم. حاج احمد آقا‏‎ ‎‏و دیگران گفتند که آقا‏‎ ‎‏اجازه بدهید ما‏‎ ‎‏جای دیگری برایتان پیدا‏‎ ‎‏کنیم. به اتفاق آقای جمارانی راه ‏‎ ‎‏افتادند. جماران آن روز‌ها‏‎ ‎‏مثل الان نبود. کوچه جلوی حسینیه و همه ‏‎ ‎‏کوچه‌ها‏‎ ‎‏خاکی بود و یک جوی آبی از جلوی منزل آقای جمارانی رد می‌شد‏‏.‏

‏همه کوچه‏‏‌‏‏ها‏‎ ‎‏خاکی و پست و بلند بود. اصلا‏‎ ‎‏ماشین به سختی بالا‏‎ ‎‏می‌رفت. آنها‏‎ ‎‏خیلی گشتند تا‏‎ ‎‏اینکه حدود ساعت یک بعدازظهر‏‎ ‎‏خسته ‏‎ ‎‏شدند و رفتند به منزل آقای جمارانی که ناهار بخورند. همان جا‏‎ ‎‏بحث ‏‎ ‎‏شد که این خانه چه خوب است آقا‏‎ ‎‏به اینجا‏‎ ‎‏تشریف بیاورند. احمد آقا‏‎ ‎


کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 126

‏گفت: آخر اینجا‏‎ ‎‏نمی‌شود، ‌گیریم آقا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏از این کوچه تنگ و باریک ‏‎ ‎‏بیاوریم، اندرون کجا‏‎ ‎‏باشد؟ آقای جمارانی گفت: اندرون همین جا‏‎ ‎‏باشد ‏‎ ‎‏و خانه خواهرم را‏‎ ‎‏می‌گذاریم برای ملاقات. محل ملاقات هم حسینیه ‏‎ ‎‏باشد. انتهای حسینیه هم دری گذاشته شود که مردم از آن طرف وارد ‏‎ ‎‏حسینیه بشوند. حالا‏‎ ‎‏یادم نیست که خانم امام یا‏‎ ‎‏فاطی خانم‏‎[1]‎‏ هم از قبل، ‏‎ ‎‏از آنجا‏‎ ‎‏دیدن کردند یا‏‎ ‎‏نه، مثل اینکه یکی از خانم‌ها، به احتمال زیاد ‏‎ ‎‏فاطی خانم، از آنجا‏‎ ‎‏بازدید کرد و گزارشی به آقا‏‎ ‎‏داد و گفت: آقا‏‎ ‎‏آن‏‏ خانه‌ای ‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏که به اصطلاح برای شما‏‎ ‎‏در نظر گرفته‌اند خانه تاریک و نمور و تنگ ‏‎ ‎‏و گرفته است و دو تا‏‎ ‎‏اتاق بیشتر ندارد. حضرت امام هم فرموده بودند: ‏‎ ‎‏یکی از آن اتاق‌ها‏‎ ‎‏برایم بس است و دیگری‌اش زیادی است. البته اینها‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏نقل قول دارم می‌کنم به ذهنم می‌آید که از فاطی خانم شنیده‌ام. البته به ‏‎ ‎‏هنگام حضور فاطی خانم در پیش آقا‏‎ ‎‏من آنجا‏‎ ‎‏حاضر نمی‌شدم ولی‏‏ بعد‌ها‏‎ ‎‏که موضوع را‏‎ ‎‏از ایشان می‌پرسیدم، ایشان می‌گفتند که بله، آقا‏‎ ‎‏این‌گونه ‏‎ ‎‏جواب دادند. لذا‏‎ ‎‏امام در روز 28 اردیبهشت 1359 به آن خانه رفتند.‏

‏اینکه آن خانه نمور و تاریک بود برای آقا‏‎ ‎‏مهم نبود. من عکسی از به ‏‎ ‎‏اصطلاح اتاق زیر پله آنجا‏‎ ‎‏از امام گرفته بودم که گچ دیوار ریخته و این ‏‎ ‎‏لوله بخاری به اصطلاح بالای سر آقا‏‎ ‎‏قرار گرفته بود نمی‌دانم این عکس ‏‎ ‎‏توسط کی و چگونه در بازار پخش و توزیع شد. مردم وقتی این عکس ‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏دیدند می‌گفتند که آقا‏‎ ‎‏در کعبه، خانه خداست به دیوار خانه خدا‏‎ ‎‏تکیه ‏‎ ‎‏داده، این هم حجرالاسود است. این در حالی است که عکس همان اتاق ‏‎ ‎‏بود و بعد هر چه می‌گفتیم که بابا‏‎ ‎‏این عکس اتاقشان است، اینها‏‎ ‎‏گچ ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 127
‏ریخته است می‌گفتند نه بابا، این عکس مال کعبه است.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 128

  • . فاطمه طباطبایی همسر حاج احمد آقا.