فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

بازی با علی

‏من در خانه با‏‎ ‎‏علی شوخی و مزاح می‌کردم. در یکی از روز‌ها‏‎ ‎‏گویا‏‎ ‎‏در ‏‎ ‎‏آشپزخانه منزل حاج احمد آقابود که پتوی به اصطلاح از این شمد‌ها‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏رویمان انداخته بودیم و با‏‎ ‎‏علی بازی می‌کردیم و کف آشپزخانه غلت ‏‎ ‎‏می‌خوردیم واین طرف و آن طرف می‌رفتیم. حضرت امام همیشه از ‏‎ ‎‏جلوی منزل حاج احمد آقا‏‎ ‎‏رد می‌شدند. به فاطی خانم خیلی ‏‏علاقه‏‎ ‎‏داشتند ‏‎ ‎‏و نوه‌هایشان به ویژه علی رادوست داشتند و به آنها‏‎ ‎‏سر می‌زدند و ‏‎ ‎‏می‌رفتند. آن روز در آشپزخانه باز بود و منیر خانم مشغول آشپزی بود و ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 133
‏من هم با‏‎ ‎‏علی بازی می‌کردم. آقا‏‎ ‎‏وارد آشپزخانه شدند و یکدفعه دیدند ‏‎ ‎‏که یک چیز اینجا وول می‌خورد و این طرف آن طرف می‌رود ولی پیدا‏‎ ‎‏بود که یک آدم است. آقا ایستاد و صحنه را تماشا کرد. یک دفعه من ‏‎ ‎‏متوجه شدم منیر خانم سلام می‌کند. نگاه که کردم دیدم آقا است. بلند ‏‎ ‎‏شدم و گفتم: سلام علیکم. آقا فرمودند: چه کار می‌کنید شما؟ عرض ‏‎ ‎‏کردم که آقا داریم با علی بازی می‌کنیم. آقارد شدند و رفتند.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 134