من در خانه با علی شوخی و مزاح میکردم. در یکی از روزها گویا در آشپزخانه منزل حاج احمد آقابود که پتوی به اصطلاح از این شمدها را رویمان انداخته بودیم و با علی بازی میکردیم و کف آشپزخانه غلت میخوردیم واین طرف و آن طرف میرفتیم. حضرت امام همیشه از جلوی منزل حاج احمد آقا رد میشدند. به فاطی خانم خیلی علاقه داشتند و نوههایشان به ویژه علی رادوست داشتند و به آنها سر میزدند و میرفتند. آن روز در آشپزخانه باز بود و منیر خانم مشغول آشپزی بود و
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 133
من هم با علی بازی میکردم. آقا وارد آشپزخانه شدند و یکدفعه دیدند که یک چیز اینجا وول میخورد و این طرف آن طرف میرود ولی پیدا بود که یک آدم است. آقا ایستاد و صحنه را تماشا کرد. یک دفعه من متوجه شدم منیر خانم سلام میکند. نگاه که کردم دیدم آقا است. بلند شدم و گفتم: سلام علیکم. آقا فرمودند: چه کار میکنید شما؟ عرض کردم که آقا داریم با علی بازی میکنیم. آقارد شدند و رفتند.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 134