فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

بازگشت از حج و دیدار با امام

‏پس از بازگشت از سفر حج برای انجام یک سری کارها‏‎ ‎‏به قم رفتم ‏‎ ‎‏سپس به جماران آمدم تا‏‎ ‎‏خدمت آقا‏‎ ‎‏برسم. حدود ظهر بود و آقا‏‎ ‎‏بعد از ‏‎ ‎‏نماز داشتند تشریف می بردند ناهار بخورند. آقا‏‎ ‎‏تا‏‎ ‎‏نگاهشان به من افتاد ‏‎ ‎‏خنده خیلی شاد و با‏‎ ‎‏تبسمی کردند. سریع جلو رفتم و گفتم: آقاجان ‏‎ ‎‏سلامٌ علیکم. دستشان رابوسیدم. آقا‏‎ ‎‏فرمودند زیارت قبول. گفتم: ‏‎ ‎‏سلامت باشید آقاجان. آنجا نایب الزیاره بودم. حرف  های دیگری هم به ‏‎ ‎‏امام زدم، از جمله اینکه گفتم، آقاجان سیاه‏‎ ‎‏های آنجا‏‎ ‎‏به شما‏‎ ‎‏خیلی سلام ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 158
‏رساندند. آقا تبسمی کردند و گفتند: علیکم السلام، سلام من راهم به ‏‎ ‎‏آنها برسانید. امام علاقه زیادی به آنها‏‎ ‎‏داشتند.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 159