فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

خاطره ای از شهید صدوقی

‏بعد از شهادت شهید مظلوم دکتر بهشتی، حضرت امام شهید صدوقی را‏‎ ‎‏یک مدت به جماران، خانه حاج احمد آقا‏‎ ‎‏آوردند. آن ایام توفیق نصیب ‏‎ ‎‏من شد و حاج احمد آقا‏‎ ‎‏به من فرمودند که کنار شهید صدوقی بمانید. ‏‎ ‎‏من کنار شهید صدوقی ماندم. شب ها‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏هم آنجا‏‎ ‎‏بودم. شهید صدوقی که ‏‎ ‎‏شب ها‏‎ ‎‏برای نماز شب بیدار می شدند من هم از خواب می پریدم و ایشان ‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏که می دیدم فکر می کردم دارد نماز صبح می خواند می رفتم وضو ‏‎ ‎‏می گرفتم و پشت سر ایشان می ایستادم و وقتی می خواستم اقتدا‏‎ ‎‏کنم ‏‎ ‎‏ایشان با‏‎ ‎‏دست اشاره می کردند که نه، یک مقدار صبر می کردم، ایشان ‏‎ ‎‏نمازشان را‏‎ ‎‏که تمام می کردند به من می فرمودند: هنوز ‏‏نماز صبح نشده ‏‎ ‎‏حالااگر می خواهی نماز شب بخوانی، بخوان. ‏‏سپس نمازشان را‏‎ ‎‏ادامه ‏‎ ‎‏می دادند و وقتی زمان نماز صبح فرامی رسید می فرمودند حالا‏‎ ‎‏می خواهی ‏‎ ‎‏نماز بخوانی بیا. من هم می آمدم و دست راست ایشان به فاصله نزدیک ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 167
‏می ایستادم. نمی گذاشت خیلی عقب به ایستم و حدود 25 سانتی متر عقب ‏‎ ‎‏و پشت سر ایشان نماز صبح را‏‎ ‎‏می خواندم. نفر بعدی که می توانم بگویم ‏‎ ‎‏که مثلاقدم جای پای حضرت امام می گذاشت، شهید صدوقی بود. ‏‎ ‎‏خداوند به حق زهرای مرضیه مقام و منزلتشان عالی است متعالی کند و ‏‎ ‎‏به حق محمد و آل محمد به واسطه آن بزرگان خدا‏‎ ‎‏ما‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏بیامرزد و ‏‎ ‎‏بتوانیم پیروشان باشیم.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 168