فصل پنجم : خاطرات حسین سلیمانی

زندگینامه

‏من حسین سلیمانی متولد 1341 در محله چهل اختران قم هستم. به یاد ‏‎ ‎‏دارم که در دوران طفولیت به همراه پدر و مادرم در مجالس روضه و ‏‎ ‎‏عزاداری مساجد و حرم شرکت می کردم. یادم هست که در پنج ـ شش ‏‎ ‎‏سالگی ام پدرم مرا‏‎ ‎‏به مدرسه فیضیه برد و آن حوادثی راکه در آنجا‏‎ ‎‏اتفاق ‏‎ ‎‏افتاده بود برایم توضیح داد. او همیشه دربارۀ نهضت و حوادث 15 خرداد ‏‎ ‎‏و مدرسه فیضیه با‏‎ ‎‏من سخن می گفت. در همان کودکی منزل امام را‏‎ ‎‏به ‏‎ ‎‏من نشان داده بود. اما‏‎ ‎‏چون آن ایام حضرت امام در تبعید بودند، منزلشان ‏‎ ‎‏بسته بود.‏

‏در همان دوران کودکی ‏‏در کلاس های قرآن و تجوید شرکت می کردم. ‏‎ ‎‏پس از طی دورۀ ابتدایی به دبیرستان حافظ رفتم. در آن مدرسه معلمانی ‏‎ ‎‏داشتیم که دربارۀ مبارزه و امام بحث هاو صحبت هایی می کردند. علاوه ‏‎ ‎‏بر آن جلساتی نیز در قم تشکیل می شد که سخنرانان آن جلسات دربارۀ ‏‎ ‎‏وقایع انقلاب بیاناتی داشتند. من در آن جلسات هم شرکت می کردم. در ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 183
‏سال 1354 ‏‏شنیدم ‏‏که در‏‎ ‎‏مدرسه فیضیه به طلاب حمله ور‏‎ ‎‏شده اند به آنجا‏‎ ‎‏رفتم و دیدم که چگونه طلاب را‏‎ ‎‏می زدند و دستگیر می کردند. یادم ‏‎ ‎‏هست در مجلسی که به مناسبت هفتم یا‏‎ ‎‏چهلم شهادت حاج آقامصطفی ‏‎ ‎‏در بازار تشکیل شده بود شرکت کردم. و مجلسی در همین رابطه در ‏‎ ‎‏مسجد اعظم شکل گرفت که باز در آن مجلس حاضر بودم.‏

‏در اوان انقلاب حاج آقا‏‎ ‎‏قرائتی کلاسهایی در مناطق مختلف قم برگزار ‏‎ ‎‏می کردند که من هم به اتفاق برادران در آن کلاس ها‏‎ ‎‏شرکت می کردم. ‏‎ ‎‏ایشان در سخنرانی های خود از مسائل روز حرف می زدند و جوانها‏‎ ‎‏و ‏‎ ‎‏نوجوانهاو مردم را‏‎ ‎‏آگاه می ساختند. همچنین یک کلاسی بود که ‏‎ ‎‏صبح ها‏‎ ‎‏توسط حاج آقا‏‎ ‎‏ایرانی‏‎[1]‎‏، که الان در سمت نمایندگی قم هستند‏‎[2]‎‏، ‏‎ ‎‏برگزار می شد که در آن کلاس نیز حاضر می شدم. یادم هست که حاج آقا‏‎ ‎‏محمد یزدی و حاج آقاصادق خلخالی هم جلساتی داشتند که من نیز در ‏‎ ‎‏آن جلسات شرکت می کردم.‏

‏در بحبوحۀ تظاهرات و راهپیمایی‏‎ ‎‏ها‏‎ ‎‏با‏‎ ‎‏آن جثۀ کوچکم در اکثر ‏‎ ‎‏تظاهرات ها‏‎ ‎‏حاضر بودم. در روز 19 دی از خیابان شهدا‏‎ ‎‏و صفائیه عبور ‏‎ ‎‏می کردم که برخی از صحنه های تیراندازی را‏‎ ‎‏دیدم. حدود یکی ‏‏ـ‏‏ دو ‏‎ ‎‏هفته بعد از آن عده ای از طلاب و دانشجویان و مردم پس از نماز مغرب ‏‎ ‎‏و عشادر حرم به امامت آیت الله مرعشی نجفی تجمع کرده و شعارهایی ‏‎ ‎‏علیه رژیم می دادند که من هم با‏‎ ‎‏یکی از رفقابه نام هادی کریمی که ‏‎ ‎‏بعدها‏‎ ‎‏شهید شد آنجا‏‎ ‎‏بودم. یادم هست که در های حرم را‏‎ ‎‏بستند و فقط ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 184
‏یک در باز بود و مردم از آن در به بیرون می آمدند. هادی کریمی به من ‏‎ ‎‏گفت که احتمالا ما را شناسایی کرده اند و دستگیرمان می کنند لذا اول من ‏‎ ‎‏از در خارج می شوم اگر اتفاقی نیفتاد پشت سر من بیا. ایشان به محض ‏‎ ‎‏اینکه از در حرم خارج شد کماندوها و ساواکی ها او رادستگیر کردند و ‏‎ ‎‏بردند و حدود یک ماه زندانی اش کردند.‏

‏در روزهای پیروزی انقلاب هم در اکثر تظاهرات ها حضور داشتم. ‏‎ ‎‏یادم هست که در خیابانها لاستیک آتش می زدیم و تظاهرات مختلفی در ‏‎ ‎‏خیابان چهار مردان و محلۀ چهل اختران قم به راه می انداختیم.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 185

  • . حسین ایرانی.
  • . تاریخ مصاحبه 16 / 8 / 1373.