فصل پنجم : خاطرات حسین سلیمانی

عزیمت به جماران و پاسداری از بیت امام

‏از اوایل سال 1359 مشغول تحصیل بودم. همان ایام تصمیم گرفتم به ‏‎ ‎‏سپاه بروم. کار‌های مقدماتی را انجام دادم و پس از شروع جنگ بود که ‏‎ ‎‏نامه‌ای آمد که در آن به گذراندن دورۀ آموزش دعوت شده بودم. دورۀ ‏‎ ‎‏فشردۀ آموزشی را از اول مهر 1359 در پادگان 19 دی گذراندم. پس از ‏‎ ‎‏پایان دوره در قم در مراکزی از جمله بیت حضرت آیت‌الله پسندیده به ‏‎ ‎‏عنوان نگهبان ‏‏و محافظ‏‏بیت مشغول کار شدم و دو‏‏ ـ ‏‏سه ماهی آنجا ‏‏بودم. ‏‎ ‎‏یادم هست که در طول این مدت چند بار حاج احمد آقا را دیدم که به ‏‎ ‎‏خدمت آقای پسندیده آمده بود. دو ـ سه ماه بعد تصمیم گرفتم به جبهه ‏‎ ‎‏بروم که به دلیل جثۀ ضعیف، مسوولین مربوطه ممانعت کردند و نگذاشتند‏‏. ‏‎ ‎‏همان ایام پیشنهاد شد که شما به جماران برو و هر وقت هم خواستی به ‏‎ ‎‏جبهه اعزام شوید. قبول کردم به جماران به خدمت امام بیایم. یک هفته ‏‎ ‎‏از حضورم در جماران نگذشته بود که به من خبر دادند که اعزام داریم. ‏‎ ‎‏من هم اعلام آمادگی کردم که به جبهه بروم. چون در طول یک هفته‌ای ‏‎ ‎‏که در جماران بودم حس کردم خیلی به وجود من احتیاج نیست. ‏‏حضرت ‏‎ ‎‏امام دیدار‌های عمومی داشتند مردم می‌آمدند و با ایشان ملاقات ‏‏می‌کردند. ‏‎ ‎‏لذا از جماران تسویه کردم و به جبهه رفتم. در جبهه در عملیات‌های ‏‎ ‎‏مختلفی از جمله بیت‌المقدس و والفجر 2 (کوه‌های حاج عمران حوالی ‏‎ ‎‏پیرانشهر) و غیره شرکت کردم و پس از چند ماه حضور در جبهه به قم ‏‎ ‎‏برگشتم.‏

‏در 1362 در قم بودم که مجددا به من گفتند به جماران بیایم. قبول ‏‎ ‎‏کردم و به جماران ‏‏آمدم. آن ایام جماران تشکیلاتی ‌تر شده بود.‏‏قسمت‌های ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 187
‏مجزایی شکل گرفته بود از جمله اینکه محافظین حضرت امام حلقه اول ‏‎ ‎‏حفاظت را تشکیل داده بودند و عده‌ای از برادران قمی و تبریزی و ‏‎ ‎‏اصفهانی و مشهدی آنجا بودند و چون حاج احمد آقا گفته بودند که ‏‎ ‎‏نیرو‌ها باید یکدست شوند ما را بردند و جایگزین عده‌ای دیگر کردند.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 188