فصل پنجم : خاطرات حسین سلیمانی

عذر خواهی های امام

‏یک بار حضرت امام زنگ زدند و من خدمتشان رسیدم؛ علی آقا‏‎ ‎‏فرزند ‏‎ ‎‏حاج احمد آقا‏‎ ‎‏ساعت جیبی حضرت امام را‏‎ ‎‏انداخته بود و باتری آن ‏‎ ‎‏افتاده بود و گم شده بود. حضرت امام آن ساعت را‏‎ ‎‏به من دادند و ‏‎ ‎‏فرمودند این ساعت یک باتری می خواهد بروید و برایش باتری تهیه ‏‎ ‎‏کنید. هر بار که خدمت امام می رفتیم و ایشان کاری از ما‏‎ ‎‏می خواستند از ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 190
‏ما‏‎ ‎‏خیلی عذر خواهی می کردند و دائما‏‎ ‎‏می گفتند که ببخشید من به شما‏‎ ‎‏زحمت می دهم خیلی عذر می خواهم. دائم تشکر و عذر خواهی ‏‎ ‎‏می کردند.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 191