فصل پنجم : خاطرات حسین سلیمانی

عدم استفادۀ امام از پناهگاه

‏در زمان جنگ در حوالی بیت امام در جماران پناهگاهی ساختند. جریان ‏‎ ‎‏از این قرار بود که برخی از مسوولین آمدند گفتند که در مسیری که ‏‎ ‎‏حضرت امام از اتاق خارج می شوند پناهگاه بسازیم که به حضرت امام ‏‎ ‎‏نزدیکتر باشد تا‏‎ ‎‏ایشان از آن استفاده کنند. خلاصه برادران زحمت ‏‎ ‎‏کشیدند و پناهگاه را‏‎ ‎‏ساختند. این پناهگاه با‏‎ ‎‏اتاق امام یک متر فاصله ‏‎ ‎‏داشت اما ما‏‎ ‎‏و اعضای بیت و خانواده امام حتی یکبار هم ندیدیم که ‏‎ ‎‏ایشان از آن پناهگاه استفاده کنند. هر زمان که هواپیماهای دشمن ‏‎ ‎‏می آمدند و سر و صدامی کردند وقتی پدافندها شلیک می کردند همه ‏‎ ‎‏اطراف می لرزید همه نگران می شدند و می ترسیدند چون واقعا صداها‏‎ ‎‏هولناک و ‏‏ترسناک بود اما حضرت امام بی اعتنا به این ‏‏سر و صداها قرآن‏‎ ‎‏می خواندند یا در حال قدم زدن بودند. یادم هست که همین ننه عذرا به ‏‎ ‎‏من می گفت وقتی هواپیما می آید پیش امام می روم و گریه ام می گیرد. اما‏‎ ‎‏آقامی گویند چیزی نیست. من می ترسیدم اینجا بمبی بیندازند و آقا‏‎ ‎‏طوری اش بشود اما آقا می فرمودند نترسید چیزی نیست، نگرانی ندارد. ‏‎ ‎‏ایشان با این جملات به ما روحیه می دادند.‏


کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 198
‏در همان ایام چون احتمال داده می شد موج انفجار شیشه ها را بشکند ‏‎ ‎‏و به حضرت امام آسیبی برسد لذا به پشت شیشه های اتاق امام تلقهایی ‏‎ ‎‏بسته بودند. پس از اتمام جنگ به اتفاق آقای محمد هاشمی برای باز ‏‎ ‎‏کردن آن تلق ها رفتیم. حضرت امام در حال مطالعه بودند وقتی خواستیم ‏‎ ‎‏تلق ها را ببریم ایشان فرمودند اینها را کجا می برید؟ گفتم که می خواهیم ‏‎ ‎‏به انبار ببریم. ایشان فرمودند آنها را یک جای خوب قرار دهید چون ‏‎ ‎‏ممکن است دوباره جنگ شود و دوباره از آنها استفاده شود.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 199