فصل پنجم : خاطرات حسین سلیمانی

رویت ماه

‏یک بار ماه مبارک رمضان بود. ایشان زنگ ‏‏زدند و‏‎ ‎‏فرمودند که آقای‏‎ ‎‏توسلی ‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏صدا‏‎ ‎‏کنید و بگویید که به قم و تهران و تبریز و شیراز و اصفهان زنگ ‏‎ ‎‏بزنند و بگویند ماه را‏‎ ‎‏دنبال کنند. ما‏‎ ‎‏رفتیم و خبر را‏‎ ‎‏به آقای توسلی ‏‏گفتیم. ‏‎ ‎‏همان شب در حال سحری خوردن بودیم که از بیت آقای ‏‏گلپایگانی زنگ ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 200
‏زدند و گفتند که ظاهرا‏‎ ‎‏در عراق یا‏‎ ‎‏کویت ماه را‏‎ ‎‏دیده اند و می خواهند ‏‏نظر ‏‎ ‎‏امام را‏‎ ‎‏بدانند. حاج جواد آقا‏‎[1]‎‏ زنگ زده بود. من به داخل رفتم. نمی خواستم‏‎ ‎‏مزاحم آقا‏‎ ‎‏بشوم یکی از مادرها را صدا زدم. ایشان کلید داشت، در پشتی ‏‎ ‎‏را باز کرد و از آنجا به داخل اندرونی رفتیم. حضرت امام در حال نماز ‏‎ ‎‏بودند. به سجده رفته بودند وقتی سر از سجده برداشتند، دیدم چشمانشان‏‎ ‎‏پر از اشک است، ایشان در حال گریه بودند. نماز که تمام شد خدمتشان ‏‎ ‎‏عرض کردم که از بیت آقای گلپایگانی زنگ زدند و گفتند که در عراق ‏‎ ‎‏یا کویت ماه را دیده اند نظر شما چی است؟ حضرت امام فرمودند که ‏‎ ‎‏بگویید فایده ندارد باید در خود ایران ماه را ببینند تا عید اعلام شود.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 201

  • . فرزند آیت الله گلپایگانی.