فصل پنجم : خاطرات حسین سلیمانی

عمل جراحی امام

‏دربارۀ مریضی آخر حضرت امام که منجر به رحلت شان شد، خاطره ای ‏‎ ‎‏دارم. من خوابیده بودم در همان اتاقی که کنار اتاق امام بود. نیمه های ‏‎ ‎‏شب بود که حضرت امام زنگ را به صدا در آوردند. به اتفاق پرستارها‏‎ ‎‏به داخل رفتیم و ایشان یک ظرفی را به ما دادند. دکترها گفته بودند که ‏‎ ‎‏از مدفوع ایشان نمونه برداری کنند چون مدفوع خونی بود. دکترها آن را‏‎ ‎‏برای آزمایش بردند و به مریضی ایشان پی بردند. فردای آن روز امام را‏‎ ‎‏برای عکس برداری به داخل بیمارستان ‏‏آوردند و مجددا به منزل ‏‏برگرداندند. ‏‎ ‎‏عکس ها را به طور نامحسوس پیش چند دکتر در تهران بردند و نظر آنها‏‎ ‎‏را جویا شدند و سرانجام دکترهای محرمی را که آقای عارفی به آنها‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 204
‏اعتماد داشت جمع کردند و به مشورت پرداختند و تصمیم گرفتند که ‏‎ ‎‏امام را عمل کنند.‏

‏وقتی به حضرت امام گفتند می خواهند شما را عمل ‏‏کنند ایشان ‏‏فرموده ‏‎ ‎‏بودند هر کس یک سرگذشتی دارد و این هم سرنوشت من است همان ‏‎ ‎‏روز هم به خانواده شان گفته بودند که من دیگر بر نمی گردم. صبح بود ‏‎ ‎‏که ایشان برای رفتن به بیمارستان قدم می زدند. ساعت 6 صبح ایشان به ‏‎ ‎‏همراه حاج احمد آقا و خانواده شان و نیز آقای دکتر عارفی به بیمارستان ‏‎ ‎‏رفتند. جلوی در یکی دو تا پله بود که پایین آمدن از آن برای امام سخت ‏‎ ‎‏بود لذا آقای دکتر عارفی به من اشاره کرد که جلوتر بیا تا امام دستشان را‏‎ ‎‏روی شانه های شما بگذارد و بتواند از پله ها پایین بیاید چون ممکن ‏‏است ‏‎ ‎‏فشار قلب، ایشان را اذیت کند. حضرت امام همان ابتدا که می خواستند‏‏ قدم ‏‎ ‎‏بردارند و پله ها را پایین بیایند دست به سینه شان گذاشتند و به خانم ‏‎ ‎‏گفتند که شما دیگر بروید من مزاحم شما نمی شوم، شما بفرمایید. ‏‎ ‎‏خانواده امام قبول نکردند ولی امام اصرار می کردند که آنها برگردند.‏

‏حضرت امام با زحمت پله ها را پایین آمدند و به اتاق عمل رفتند. ‏‎ ‎‏آقای دکتر فاضل و دکتر عارفی و پزشک های دیگر هم بودند. همان ‏‎ ‎‏ساعت آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی و آقای اردبیلی هم آمدند. در ‏‎ ‎‏طول عمل به طور دائم جریان عمل را از تلویزیون مدار بسته پخش ‏‎ ‎‏می کردند و همه نشسته بودند و می دیدند. ما هم همان جابودیم. یکی ‏‎ ‎‏دو ساعت بعد اعلام کردند که عمل تمام شد و به دنبال آن حضرت امام ‏‎ ‎‏را از اتاق عمل به بیرون آوردند. آقایان حاضر خیلی خوشحال بودند. ‏‎ ‎‏دکترها ‏‏هم گفتند‏‏ که عمل خیلی موفقیت‏‏ ‏‏آمیز بوده است. حتی ‏‏روده هایی ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 205
‏را که کوتاه کرده و خارج ساخته بودند به آقایان نشان دادند. سپس امام ‏‎ ‎‏را به اتاق استراحت بردند. حضرت امام حدود یک ساعت پس از عمل ‏‎ ‎‏به هوش آمدند و بلافاصله ‏‏فرمودند تلویزیون بیاورید می خواهم تلویزیون ‏‎ ‎‏تماشا کنم. امام می خواستند ببینند که خبر در بین مردم پخش شده یا نه. ‏‎ ‎‏یادم هست که آقای موسوی بالاسر ایشان بودند و حضرت امام از ایشان ‏‎ ‎‏پرسیدند آقای موسوی چه خبر و ایشان هم جواب داد که خبر خاصی ‏‎ ‎‏نیست، الحمدلله اوضاع خوب است.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 206