فصل پنجم : خاطرات حسین سلیمانی

رحلت امام

‏در طول هفت ـ هشت روزی که حضرت امام در بیمارستان ماندند گاهی ‏‎ ‎‏حالشان خوب و گاهی بد می شد. یک روز صبح حاج احمد آقا‏‎ ‎‏پیشنهاد ‏‎ ‎‏دادند که امام را برای هواخوری به حیاط ببرند. دکترها هم نظر موافق ‏‎ ‎‏دادند و امام را به حیاط آوردند که یک دفعه حالشان بد شد و دوباره ‏‎ ‎‏ایشان را به داخل برگرداندند. روز قبل از رحلت شان بود. دکترها تصمیم ‏‎ ‎‏گرفتند آقا را دوباره عمل کنند اما منصرف شدند و گفتند که بدن آقا‏‎ ‎‏طاقت عمل ندارد. ساعت 12 بود که حال ایشان بد شد و به وخامت ‏‎ ‎‏گرایید. آقای کفاش زاده به توصیه آقای دکتر فاضل به انگلستان زنگ زد ‏‎ ‎‏تا یک آمپولی بیاورند. نوبت شیفت من از ساعت 10 تا 12 بود که قرار ‏‎ ‎‏بود ساعت 12 تا 2 آقای کفاش زاده و 2 تا 4 آقای انصاری بیاید. آقای ‏‎ ‎‏کفاش زاده به فرودگاه رفت و نیامد و من خدمت حضرت امام ماندم. از ‏‎ ‎‏آن به بعد مقداری حال آقابد شد. ایشان دائمامی گفتند آب بدهید، آب ‏‎ ‎‏بدهید. آن شب تا صبح شاید من پنجاه بار آب در دهان ایشان گذاشتم، ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 206
‏شاید هم بیشتر. دکتر فاضل می گفت آب کمتر بدهید. حوالی ساعت یک ‏‎ ‎‏بود که آمپول را آوردند و به ایشان تزریق کردند. سپس آقای انصاری ‏‎ ‎‏آمدند برای کمک به امام که ایشان وضو بگیرند و نماز بخوانند.‏

‏ساعت 12 روز بعد حال امام وخیم شد و به حالت اغما رفتند و هر ‏‎ ‎‏چه ایشان را صدا زدند دیگر جواب ندادند. حضرت امام به نماز اول ‏‎ ‎‏وقت خیلی اهمیت می دادند و با اینکه حالشان وخیم بود آقای انصاری ‏‎ ‎‏به ‏‏حضرت امام عرض کردند که آقا وقت ‏‏نماز است بلند شوید نماز‏‎ ‎‏بخوانید. امام ابرویشان را تکان دادند. در حالت اغما بودند و اصلا‏‎ ‎‏نمی توانستند تکان بخورند. دکترها گفتند که امام بیهوش شدند.‏

‏دقایقی بعد آقایان هاشمی و موسوی و آیت الله خامنه ای بالای سر ‏‎ ‎‏امام حاضر شدند و جلسه گذاشتند. دکترها دائما در حال تلاش بودند. ‏‎ ‎‏چند پزشک دیگر هم برای مشورت آوردند. یادم هست که یکی از ‏‎ ‎‏دکترها به آقای هاشمی گفت ما نمونه مریض هایی این گونه داشتیم که از ‏‎ ‎‏آنها ناامید بودیم و حالا ممکن است حضرت امام بتوانند 24 ساعت زنده ‏‎ ‎‏بمانند. ساعت 10 مانیتور نشان می داد که یواش یواش ضربان قلب امام ‏‎ ‎‏کم می شود دکترها خیلی تلاش کردند و دستگاههایی را از این طرف و ‏‎ ‎‏آن طرف آوردند تا بلکه مفید باشد که نشد. آنها با دست روی سینه آقا‏‎ ‎‏فشار می آوردند و از شوک ها استفاده می کردند. حاج احمد آقا در آن ‏‎ ‎‏لحظات به دکترها گفتند که آیا این اقدامات اثر دارد؟ آنها گفتند نه. ‏‏سپس ‏‎ ‎‏حاج احمد آقا فرمودند که پس آقا را اذیت نکنید. چند لحظه بعد آقای ‏‎ ‎‏دکتر عارفی اعلام کرد که تمام شد و حضرت امام روحشان به ملکوت ‏‎ ‎‏اعلی پیوست.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 207