فصل ششم : خاطرات حسن سلیمی

محافظت بیت

‏چندی پس از ورود امام به ایران، به قم رفتم. آن موقع سپاه تشکیل شده ‏‎ ‎‏بود که ما‏‎ ‎‏33 نفر بودیم و آمدیم در سعد آباد دوره ببینیم. پس از ‏‎ ‎‏گذراندن دوره به قم رفتیم که فرمودند از سپاه بیایید و حفاظت بیت را‏‎ ‎‏به ‏‎ ‎‏عهده بگیرید. ما سی و سه نفر با فرماندهی شهید اکبری امدیم. ـ شهید ‏‎ ‎‏اکبری بعد هابه همراه برادرش توسط کموله ها به شهادت رسید ـ ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 218
‏خلاصه آمدیم و در خدمت امام قرار گرفتیم و حفاظت و انتظامات را به ‏‎ ‎‏عهده گرفتیم.‏

‏در قم حضرت امام به خانوادۀ شهدا و مدارس سر می زدند و هر هفته ‏‎ ‎‏در مدرسۀ فیضیه سخنرانی می کردند و ما هم در خدمتشان بودیم. مردم ‏‎ ‎‏معمولا همه روزه به دیدار امام می آمدند و اگر ما قبلا اعلام می کردیم آقا‏‎ ‎‏تشریف بیاورید بالای پشت بام، ایشان به سرعت ‏‏بلند می شدند و از پله ها‏‎ ‎‏بالامی رفتند و با جمعیت دیدار می کردند. گاهی اوقات هم می شد که ‏‎ ‎‏خود حضرت امام صدای جمعیت را می شنیدند و بدون اینکه ماخبری ‏‎ ‎‏به ایشان بدهیم‏‏ بلند می شدند و به پشت بام می رفتند به ما هم تاکید ‏‏می کردند ‏‎ ‎‏که در را نبندید. امام شب و نصف شب هم با مردم ملاقات می کردند و ‏‎ ‎‏جمعیت در گروه های 300 یا500 نفری خدمت امام می رسیدند.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 219