فصل ششم : خاطرات حسن سلیمی

شرکت امام در مراسم چهلم

‏در مراسم چهلم فوت آیت الله طالقانی، حضرت امام به مسجد اعظم قم ‏‎ ‎‏آمدند و برای‏‏ فاتحه خوانی در مسجد نشستند. محافظان دور ایشان ایستاده‏‎ ‎‏بودند. دقایقی بعد امام خواستند بلند شوند که مردم به یکباره فشار ‏‎ ‎‏آوردند. من در چند قدمی امام بودم و بر اثر فشار جمعیت آقا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏رها‏‎ ‎‏کردم و چسبیدم به عمامه اش. مردم هجوم می آوردند و عمامۀ آقا به این ‏‎ ‎‏طرف و آن طرف می رفت. یکدفعه به این فکر رسیدم که راهی برای ‏‎ ‎‏خروج آقا باز کنم. عقب عقب حرکت کردم. حدود دو متر و نیم راه باز ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 221
‏شد به خودم فخر می کردم که توانستم چنین کاری بکنم اما در اصل این ‏‎ ‎‏قدرت خدابود که چنین راهی برای ما باز شد. امام هم به من نگاه ‏‎ ‎‏می کردند و تبسم می نمودند. آقا سپس حرکت کردند و سوار ماشین شدند‏‏.‏

‏آن موقع که مردم هجوم می آوردند امام ابراز ناراحتی نمی کردند، ما را‏‎ ‎‏نگاه می کردند و تبسم می نمودند.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 222