فصل ششم : خاطرات حسن سلیمی

وقت شناسی امام

‏یک روز یکی از شاسی  های داخل اتاق امام اتصالی کرد. حاج عیسی به ‏‎ ‎‏من زنگ زد و گفت که یکی از شاسی ها خراب شده و حضرت امام ‏‎ ‎‏فرمودند که شماصبح ساعت 8 بیایید و آن را درست کنید. فردا صبح ‏‎ ‎‏زود بلند شدم و خودم را به دفتر رساندم‏‏ و ‏‏یک چایی‏‏ برایم آوردند. ‏‎ ‎‏دوست داشتم هر چه زودتر کارم را شروع کنم. با یکی از آقایان بلند ‏‎ ‎‏شدیم و ‏‏رفتیم ‏‏داخل بیت. حاج احمدآقا را دیدم و عرض کردم که به ‏‎ ‎‏امام بگویید ‏‏سلیمی آمده. حاج احمد آقا رفت ‏‏و زود برگشت و گفت که ‏‎ ‎‏امام فرمودند بروید فردا ساعت 8 صبح بیایید. ساعت را که نگاه کردم ‏‎ ‎‏دیدم 5 دقیقه از هشت گذشته است. آن روز درس بزرگی از حضرت ‏‎ ‎

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 224
‏امام یاد گرفتم. ایشان همه برنامه  های روزانه اش بر اساس دقیقه ها تنظیم ‏‎ ‎‏شده بود و من چون پنج دقیقه دیر کردم برنامه به هم خورد و ایشان ‏‎ ‎‏فرمودند فردا راس ساعت 8 صبح بیایید. ‏‏فرداصبح خیلی نگران بودم که ‏‎ ‎‏نتوانم ساعت 8 حاضر باشم. راس ساعت 8 در زدم. امام فرمودند ‏‎ ‎‏بفرمایید گفتم سلیمی ‏‏هستم، گفتند بفرمایید به کارتان برسید. من وارد ‏‎ ‎‏شدم و بابت تاخیر ‏‏دیروز عذر خواهی کردم و مشغول کارم شدم.‏

‏وقتی کار تمام شد ایشان دعا و سپاسگزاری نمودند.‏

کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 225