مجله خردسال 52 صفحه 22

قاصدک مرجان کشاورزی آزاد سیب روی درخت بود. گل توی چمن بود. قاصدک نزدیک گل رفت. گل توی گوش قاصدک چیزی گفت. قاصدک خندید. سوار باد شد و رفت بالای درخت. کنار سیب نشست و به سیب گفت: «چه قدر خوشبویی!» سیب از خجالت سرخ شد. در گوش قاصدک چیزی گفت. قاصدک سوار باد شد. روی چمن آمد. کنار گل نشست و گفت: «چه قدر زیبایی!» گل به سیب نگاه کرد و خندید. سیب خنده­ی گل را دید و خندید. قاصدک سوار باد شد و از آن­جا رفت.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 52صفحه 22