مجله خردسال 62 صفحه 4

عروس دریایی لاله جعفری ماه گوشه­ی­آسمان نشسـته بود. حوصله­اش سر رفتـه بود. هی خمیـازه­می­کشید. هی­آه­می­کشیـد. یک ذره قل می­خورد این طرف، یک ذره قل می­خورد آن طرف. ناگهان سر و صدای بازی موج­های دریا را از آن پایین پایین­ها شنید. ماه موج­ها را صدا زد و گفت: «ای موج­ها! خوش به حال شما، هیچ وقت حوصله تان سر نمی­رود.» دریا صدای ماه را شنید. دلش سوخت و با مهربانی گفت: «خوب عزیزم! اگر حوصله­ات سر رفته، بیا پیش ما.» ماه هم شلپ شیرجه زد توی دریا. ستاره­ها صدایش را شنیدند.آهی کشیدند و به ماه که روی موج­ها قل می­خورد و بالا پایین می­رفت گفتند: «خوش به حالت! خیلی کیف می­کنی.نه؟» دریا صدای ستاره­ها را شنیدند و گفت: «خوب شما هم اگر حوصله­تان سر رفته بیایید پیش ما.» ستاره­ها با خوشحالی به همدیگر نگاه کردند. بعد یک، دو، سه گفتند و پریدند توی آب. ماه جلو و ستاره­ها به دنبالش سوار موج­ها شدند. از این طرف دریا می­رفتند تا آن طرف دریا. می­خندیدند و روی موج­ها بالا و پایین می­پریدند. ناگهان آن دورها صدایی شنیدند. صدایی غمگین، ماه قل خورد و رفت جلو. ستاره­ها هم به دنبالش کمی آن طرف­تر. تور قشنگ عروس دریایی را دیدند که روی آب پهن شده بود. عروس دریایی اشک می­ریخت. ماه گفت: «چی شده عروس دریا؟» ستاره­ها گفتند: «چرا گریه می­کنی؟» عروس دریا آهی کشید و یک عالم اشک توی دریا ریخت. ماه گفت: «عروس خانم و غصه؟!» زودتر بگو ببینم چی شده؟» عروس دریا با روبان نرم و نازکش­اشک­هایش را پاک کرد و گفت: «مثلا من عروسم. اما کو گردنبند و تاجم؟ عروس بی­گردنبند و تـاج تا حالا کی دیده؟» و­های­هـای گریه کرد. ماه دلش سوخت و گفت: «این که غصه ندارد. خودم تـاجت می­شوم.» بعد بـاریک­تر شد و مثل­یـک تاج روی سر عروس دریا نشست. ستاره­ها هم تندی دست به دست هم دادند و دور گردن او حلقه زدند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 62صفحه 4