مجله خردسال 73 صفحه 18

با خوشحالی گفت: «چه خوب! پس درست کن!» سرش را پایین انداخت و گفت:«ولی برای درست کردن کیک، شیر و عسل و تخم مرغ و آرد لازم دارم.» گفت:«شیر را من می­دهم.» گفت: «تخم مرغ را هم من می­دهم.» روی سر نشست و گفت: «عسل را هم من می­دهم» وقتی را دید گفت: «تو کی آمدی؟» جواب داد: «من همین­جا بودم. روی دم . شما مرا ندیدید!» گفت: «عسل و شیر و تخم­مرغ داریم، اما آرد از کجا بیاوریم؟» گفت: «این که کاری ندارد. سری به انبار می­زنیم و کمی­آرد بر می­داریم.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 73صفحه 18