ای خانه ی کاهگلی جماران !

ای خانه‌ی کاهگلی جماران

‏ ‏

‏چگونه به نوشتن قصیده شروع کنم؟‏

‏حال آنکه دیدیم پایان روح‌الله را،‏

‏ببخشید،‏

‏گفتم پایان روح‌الله‏

‏باید می‌گفتم «پایان خودمان»‏

‏دیروز قصایدم را با مرکب سرد می‌نوشتم‏

‏اما امروز، آنها را با اشکهای‏

‏سوزان بنویسم،‏

‏رهایم کن! ای دوست شاعرم‏

‏تا برایت بگویم‏

‏که از فردا قلم‌هایم را خواهم شکست‏

‏چرا که نیازی به آنها نیست‏

‏و اشعارم را در کفن سپید صفحات‏

‏خواهم پیچید.‏

‏و آنها را روز تشییع روح‌الله‏

‏تشییع خواهم کرد.‏

‏وای بر ما،‏

‏چگونه نفس می‌کشیم‏

‏در حالیکه خاک قبر‏

‏دوست را در آغوش کشیده‌ است‏

‏وای بر خورشید!‏

‏چه وقاحتی!‏

‏چگونه طلوع می‌کند، در روزی که به‏

‏سیاهی پیچیده‌ است؟‏

‏وای بر من!‏

‏چگونه می‌نویسم‏

‏قصیده مرگم را‏

‏***‏

‏آی شمشیر خدایی!‏

‏چگونه تو را غلاف در برمی‌گیرد‏

‏آه ای سوار محمدی(ص)،‏

‏چگونه اسب تو‏

‏در خاک می‌غلطد؟‏

‏ای اشک فاطمه(س)‏

‏ای اندوه علی(ع)‏

‏و ای خون حسین(ع)‏

‏ای قلب بزرگ‏

‏چرا از تپش ایستادی؟‏

‏هنگامی که تو ایستادی‏

‏خورشیدها از دوران‏

‏فرو ماندند‏

‏و در آن هنگام دنیا‏

‏خاشعانه سکوت کرد‏

‏من شعر نمی‌نویسم،‏

‏این قطعه‌ای از قلب من است که بر‏

‏کاغذ می‌پاشم.‏

‏شگفتا که این اوراق سپید، آتش‏

‏نمی‌گیرند،‏

‏در حالیکه من قصیده‌ام را‏

‏بر آنها می‌نویسم!‏

‏***‏

‏ای شب، چهره ماه بی‌روح را بشکن!‏

‏ای ابر، بر ما قطرات سیاه ببار!‏

‏ای باد، آهنگ‌های وداع را بر ما بنواز،‏

‏ای گور، خوش باد بر تو،‏

‏که کفن دوست را لمس می‌کنی.‏

‏ای روح خدا‏

‏مرا ببخش اگر خون نمی‌گریم.‏

‏چرا که در راه تو، باید گلوله گریست!‏

‏ای خانه کاهگلی جماران‏

‏چگونه تا افلاک رسیدی‏

‏و ملائک شدی؟‏

‏تو حقیقت را در زمانی با خود داری که‏

‏شعارش باطل است‏

‏ما بعد از مرگ تو حقیقت سختی را‏

‏باور کردیم‏

‏آینه‌ای که نور خدا را منعکس می‌کرد‏

‏شکست‏

‏پدرم فوت کرد و احساس یتیمی نکردم‏

‏مادرم فوت کرد و احساس یتیمی‏

‏نکردم‏

‏اما اینک‏

‏برای اولین بار‏

‏احساس می‌کنم یتیم‏

‏شده‌ام!‏

□ جواد جمیل– عراق

14/3/68

حضورج. 4صفحه 6