مجله خردسال 85 صفحه 20

قصه­ی حیوانات 2) و با خوشحالی جوجه­های ناز و کوچکش را تماشا می­کرد. 1) خانم اردک توی لانه گرم و راحتش روی آب برکه نشسته بود. 3) که ناگهان آقا اردک فریادزنان از راه رسید و گفت: «مراقب جوجه­ها باش! توفان و سیل در راه است.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 85صفحه 20