قایق
مرغ دریایی خرچنگ
سفر به روی آب
ستارهی دریایی لاکپشت
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
یک روز، زیر آبهای یک دریای بزرگ، و با هم بازی میکردند.
هم مثل همیشه روی یک سنگ نشسته بود و بازی آنها را تماشا میکرد.
ناگهان به بالا نگاه کرد و گفت: « جان! بیا به روی آب برویم. یک آمده.»
با خوشحالی گفت: «من را خیلی دوست دارم. برویم و آن را تماشا کنیم.»
با تعجب پرسید: « دیگر چیست؟»
گفت: «مگر تو تا به حال ندیدهای؟»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 92صفحه 17