مجله خردسال 93 صفحه 6

مادر گفت:«ویغی... واغی...ووغی...» مینا گفت:«مامان ! چرا این طوری می­کنی؟» مادر گفت:«این زبان جیغی ویغی است. مگر تو این جوری حرف نمی­زدی؟!» مینا گفت:«من گرسنه­ام. غذا می­خواهم.» مادر گفت:« ناهار آماده است. برو دستت را بشوی.» مینا به طرف دستشویی دوید تا دستهایش را بشوید. طاقچه و باغچه و کفگیر و رنده هم نفس راحتی کشیدند و گفتند: «آهان ! پس مینا گرسنه بود. حالا فهمیدیم!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 93صفحه 6