غول ابری مرجان کشاورزی آزاد شب بود. یک غول ابری بزرگ همهی ستارهها را خورد. دهانش را باز کرد تا ماه را قورت بدهد که باد وزید و غول ابری ازترس هزار تکه شد. ستارهها ازدلش بیرون ریختند و شب دوباره زیبا شد.