راپانزل
یکی بود یکی نبود. در روزگاران قدیم
یک روز شاهزادهای همراه اسب
زیبایش درجنگل گردش میکرد. . .
سلام، من
شاهزاده جیقیل هستم
این هم اسبمه!
پیاده شو کمرم له
شد! به منچه که اسب
نداریم!
«هایی. . .» هاییی
با شیر آب بازی نکن. . .
چه آواز قشنگی! کی داره
میخونه؟
صدا از اون طرف جنگل میآد بدو بریم ببینیم کیه
اینجوری خوبه!
نگاه تو مثل موش شدیییی
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 148صفحه 13