روسری گلگلی
روسری گل گلی مادرم روی بند بود. باد آمد و روسری را برد.
دشت گفت: «به به! چه گلهای قشنگی! آنها را به من میدهی؟» باد گفت: «نه!»
درخت گفت: «به به! چه گلهای قشنگی! آنها را به من میدهی؟» باد گفت: «نه!»
گفتم: «این روسری مادر من است. آن را به من میدهی؟»
باد گفت: «این تکهای از دامن بهار است! آن را فقط به او میدهم.» باد رفت و روسری گل گلی مادرم را برد.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 158صفحه 22