مجله خردسال 166 صفحه 19

به دور و بر نگاه کرد. می­وزید و برگ درختان را تکان می­داد. پر زد و رفت تا برای خودش غذای دیگری پیدا کند، مثل که رفت تا غذای دیگری پیدا کند. ، را به دشتی پر از گل برد. دشتی که در آن نه بود و نه . خندید. ها کرد و هو کرد و رفت.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 166صفحه 19