مجله خردسال 167 صفحه 19

صدای آن­ها را شنید و از پشت بوته­ها بیرون آمد. و یک طرف نشستند و طرف دیگر. باز هم بالا ماند و و پایین. خندید و گفت: « و باید یک طرف بنشینند و طرف دیگر. این طوری وزن شما با هم برابر می­شود و می­توانید بازی کنید.» درست می­گفت چون وقتی و یک طرف نشستند و طرف دیگر آن، گاهی بـالا می­رفت و و پــایین و گـاهی و بـالا می­رفتند و پایین! آن­ها خیلی خوش حال بودند و ، از همه خوش حال­تر بود چون حال خوب شده بود و اصلا بی­حال و مریض نبود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 167صفحه 19