مجله خردسال 169 صفحه 6

مورچه­ی پدر گفت: «آرزویم این است که دامادم خوب باشد، با دخترم مهربان باشد.» نقل کوچولوتر شد. مورچه­ی دختر که هنوز دلش نقل می­خواست گفت: « آرزو دارم نقل عروسی­ام بزرگ باشد. اندازه­ی یک کوه باشد تا اگر یکی­اش قل خورد و رفت دم لانه­ی مورچه­ها، آن­ها بگویند وای... این بزرگ ترین نقلی است که ما دیده­ایم.» نقل با صدای ضعیف و نازکی گفت: «چه آرزوی شیرینی! چه آرزوی بزرگی!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 169صفحه 6