مورچهی پدر گفت: «آرزویم این است که دامادم خوب باشد، با دخترم مهربان باشد.» نقل کوچولوتر شد.
مورچهی دختر که هنوز دلش نقل میخواست گفت: « آرزو دارم نقل عروسیام بزرگ باشد. اندازهی یک کوه باشد تا اگر یکیاش قل خورد و رفت دم لانهی مورچهها، آنها بگویند وای... این بزرگ ترین نقلی است که ما دیدهایم.»
نقل با صدای ضعیف و نازکی گفت: «چه آرزوی شیرینی! چه آرزوی بزرگی!»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 169صفحه 6